خلق بر من هم گمانی می برند ** کین خوشی را از چه تاکی می دهند
گویمش تاکش از تاکستان قمشه است** جز من مسکین کس نداند از چه است
زین خوشی و زان فراقها از دل است **از من مسکین چه باشد،از وی است
گفت بر من این شراب قمشه ای **چند ساعت خوش کند همچون ولی
گفتمش کین شراب قمشه ای ** خارج از ساعت هست و از ولی
تاکش از تاکستان گُل بُوَد ** مستیش از مستان کُل بُوَد
تا ننوشی هیچ ندانی طمعی ز او ** چونکه خارج است از طمع و ز بو
ساقی اش محیدین قمشه ای ** مِی، بریزد هر دَم و هر لحظه ای
مست هستیم و خوشیم در حال خویش ** گر کسی پرسد،خموشیم و خمیش
چونکه جامش از ازل گشت بر هشت نفر ** فاش گفتن از چه سودیست،ای نفر
چونکه سالک داشتیم ما در کَمان ** همچو نوری می فتادیم بی امان
چونکه سالک آمد و بر ما رسید ** بهر که گویی اسرار وَلید
این وَلید و آن وِلادت قائم است ** قائم از چشمان و ارکان وی است
چون درازا می کشد کین کلام ** واسلام و واسلام و واسلام .
دلنوشته زیبایی است
قوافی؟