چهارشنبه ۷ آذر
ای دل آشنا شعری از محمد جواد عطاالهی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۰:۴۹ شماره ثبت ۸۳۳۷۵
بازدید : ۳۵۸ | نظرات : ۱۶
|
دفاتر شعر محمد جواد عطاالهی
آخرین اشعار ناب محمد جواد عطاالهی
|
من گوش حسرتم ، لب آرزو کی میشود که زمزمه ام کنی؟
من دفتر سیاه غزل شدم تا که مگر تو دکلمه ام کنی
اینجا غریبم ای دل آشنا دست مرا بگیر به مجلست
دست مرا بگیر و نشان بده تا آشنا که با همه ام کنی
من ایستاده ام که به دست تو عاشق ترین نماد جهان شوم
پیکر تراش روح و تنم تویی ، بتراش تا مجسمه ام کنی
ای چشم ملتهب بنگر مرا ای بغض آبدیده امان بده
دستی بکش به روی دلم مگر بیرون ز قاب جمجمه ام کنی
آرام میشوم چو به محضرت لبخند میزنی به گناه من
در شان خود درآمده ایی کنون تا باز هم محاکمه ام کنی؟
سیرم ز بی تو پرزدنم اگر نوک میزنم به دانه ی دام تو
در تیر آسمان به دلم بزن باشد رها ز مخمصه ام کنی
|
نقدها و نظرات
|
سلام ممنون از لطف شما بله قطعا از خوشحال میشوم تقدیم به شما در قالب سروش( اگر ایرادی دارد پوزش میطلبم) زالوان چون که خون تو خوردند از درونت شغال ها بردند نا امیدی نه را چاره بود نیک مردانتم اگر مردند روی پایت بایست ، ایران باش. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.