آدم
که عاشقِ خدا و ایران بشه
شاعر میشه ، گل شقایق میشه .
هنرمند و عاشق میشه . تنهاترین رسوای عالم میشه.
یه چیزهایی سر جاش نیست همیشه
شما بگین :که اون چیزها چی میشه ؟
آرامش و قرارشه، که دم بدم گم میشه .
تو هوشیاری یک دل سیر می خوابه
تسلیم تسلیم میشه .
تو خواب هم می دوه دنبال ِ
ِ آرزوهای همیشه خواستَنیش .
وقتی پاهاش پروبال در میاره ،
قوی ترین دونده ی ماراتن دنیا میشه .
.
حقش فقط می دونید چیه ؟
یک قمقمه ی آبه.
که هم باید عطشِ تنش را
خنک کنه .
خودش را هم ،از هر چه تشنگی ی
سیراب سیراب کنه .
از چشیدن آب شیرین چشمه
دیگه خبری نیست که نیست .
باید. از اون دل بِکَنه .
باید آنقده شوری عرق خودش رو
در چشمِ و لباش بچِشَه .
تا به دریای وصلِ محبوبش برسه .
به هر طرف که بنگره ،
موج و طوفان و دریا فقط ببینه .
که به یک حرف ِ "هنوز زنده ئیم،
زندگی با سرعت به پیش" برسه .
گاهی با حرص و ولع
می نوشِ و می بلعه.
براشَم فرقی نداره ؟
آب و گل باشه یا
گلاب نابِ میمندِ
فیروز آباد. فارس باشه .
گاهی
باید
از هر چه ناپاکیِ عالم ِفرار کنیم .
طلب پاکی ز دستِ یار کنیم .
تنها عشق رو باید از تجلای
خودعشق طللب کنیم .
هیچ وقت به غیر خودش رو. نکنیم .
مطمین باش شک نکن
به تمام معنا عاشقی تو
از هر گونه قید و بند آزادی تو .
به ریشه و شاخه ای محکم وصلی تو.
در همه حال درحالِ پروازی تو .
به چشم آدما پرنده ی
بی پر و بالی تو،
به اوج کهکشون می پری تو .
قلبم که نه تنها ،حتا
مویر گهای ریزه پر از دردم
هم
به شوق او می پره.
گاهی هم این دلِ عاشق نا آروم
سری به خانه ی
بنده ه های خداش می زنه .
نمی دونم میگن : عبادت خدا
یعنی لبخند نشوندن روی لبهای
بندِگونِشه .
دیگه تا ابد
به عشقِ دیدن او می خوابی ،
به آرزوی دیدن و بوئیدن اونه
که
بلند میشی .
که زندگی یعنی همین .
دیدنِ یواشکی
عشق های خودمونی .
ترانه سرایی
به قلم _روح انگیز ( فرح ) امیدی - شیراز
1398/11/30