صبح تا بیدار شُد، فهمید: اَز دیروز مُرده ست
محتوایِ هیکلش در جعبه ی ابزار جا شُد
کلاً او ترکیبی از آچار و چای و رختخواب است
یادش آمد: چند تا پیچ از دلش دیروز وا شُد
دید پایش آب رفته، فکرهایش آب رفته
تک تک از اندامِ او کوتاه تر از قبل هستند
طبق یک عادت، شعورش را دوباره کوک کرد و
از کنارِ دست هایش رد شد و فهمید: دست اند
خسته بود از کار و پیچ و چکش و آچار و تعمیر
گفت بهتر هست در خانه بمانَد گاه گاهی
دید: عکسِ یادگاری با لبش اصلا ندارد
روی پاهایش نخوابیده ست، حتی اشتباهی
دید استاندارد اصلا نیست هر چیزی که دارد:
چند متر از خنده اش، نسبت به یک آدم کم است و
قوری و فنجان و هر چی هست از او آدم تر است و
او فقط به لطفِ شلوارش، شبیه آدم است و
تازه می فهمید نامرغوب تر از سال قبل است
این بخاری ها ولی مرغوب تر از سالِ پیش اند
دید: وقتِ عشقبازی های او با شامپوهاست
چون برای چشمِ او دلسوزتر از قوم و خویش اند
زد خودش را خُرد کرد و بهتر از جاروی برقی
خُرد و ریزِ هستی اش را جمع کرد از روی فرشش
با خودش برخوردِ سردی کرد و یخ زد- تا پس از آن
مهربان تر اَز بخاری، در خودش بندازد آتش
آنقدر جوشید که تبخیر شد اسم اش - وَ دیگر
بی خیالِ دست و پایِ کوکیِ مردانه اش شد
کِیف کرد از اینکه سطحِ کِیفی اش رفته ست بالا
او دگر عضوی از اشیاءِ درونِ خانه اش شد
#تورج_شاهعلی
ازمجموعه:عاشقانه های کثیف.ناشرمولف.۱۳۹۴
بسیار زیبا و جالب بود
دستمریزاد