دورد و سلام بر همه ی ادیبان ، اساتید ، سروران و رفقای نازنین و مهربانم....عذر تقصیر این برادر فقیر و حقیرتان را به دلیل این غیبت طولانی پذیرا باشید....به دست بوسی درگاه نورانی اتان آمده ام.....دست یکایک شما سروران و نازنینان و مهربانان را به مهر می بوسم و خاضعانه ترین درودهایم را پیشکش درگاه نورانی اتان می کنم....دلتنگتان همیشه بودم و هستم....درود این برادر فقیر و حقیر و ناچیزتان را پذیرا باشید.....تابعد....مهدی
من به زخم ِ خویش عادت کرده ام!
من تو را ، هر شب عبادت کرده ام!
دست ِ شعرم در تنور ِ درد سوخت!
واژه ای دیدم ، که خود را می فروخت!
در دلم ، زخمی عمیق آغاز شد!
چشمِ من ، با گریه هایش ، ناز شد!
جای ِ شیون ، جای ِ ناله ، جای ِ سوت!
تار می زد ، در دلم یک عنکبوت!
آرزو در قلبِ زارم غصّه خورد!
من دلم ، بغض ِ قناری کرد و مُرد!
بعد از آن دیدم که قلبم لک گرفت!
من دلم از درسِ هجران ، تک گرفت!
قلبِ من ، غرق ِ زمستان و ذغال!
من شبم پُر بود از عطر ِ شغال!
ای رفیق ِ نور! ، ای همزاد ِ شور!
خانه می سازی با سنگِ صبور!
چشم ِ من ، رنگین کمانِ خون شده!
بغض هایم ، در گلو مدفون شده!
صد جگر ، فریاد را خواهم کشید!
در نگاهِ عاشقت خواهم دوید!
تا ببینی اشک را بر گونه ام!
بی تو می میرم! ، گل ِ بابونه ام!
یک بغل آواز دارم ، می خَری؟!
بقچه ای احساس دارم ، می بَری؟!
من سه واحد درس ِ غم برداشتم!
نمره هایم را ببین!!! ، گُل کاشتم!
هیچ می دانی ، تن ِ فانی بد است؟!
عشق در دلهای ِ سیمانی بد است!
هیچ می دانی ، کجای ِ دل ، شب است؟!
عشقِ پنهان در کجاهایش تب است؟!
عشقِ من! ، امشب درین بازار سرد!
می نهم سر ، گوشه ی دیوار درد!
کاش می شد ، شمع ِ دل را آب کرد!
کاش می شد نیّتم را قاب کرد!
من دل ِ ویرانه ام ، بی زائر است!
دختر غربت ، به جایم شاعر است!
ای گُل سنگی!!! ، گناهم را ببخش!
اشک های ِ غرق آهم را ببخش!
روحِ خود را عین ِ کاشی می کنم!
صحن ِ دل را ، آب پاشی می کنم!
من دلم در حسرتِ دامان توست!
سایه ی بالا سرم ، مژگانِ توست!
در گلستان ِ نگاهت سر نکن!
رحم کن!!! ، امشب مرا پرپر نکن!......
مهدی شریفی ( م.اشتاد)