خیانت
کیانوش عبداله پور
قصه ای دارم حدیثِ مرد و زن
انچه کرده رخنه در ژرف وطن
قصه ام از جنس درد و ماتم است
ریشه و بنیاد این شعر از غم است
از زنی که کرده شوهر، درخفا
میکند چَت با غریبه بی وفا
شوهر بیچاره اش در خواب ناز
بیخبر از گوشیِ این حقه باز
عکس خود را میدهد با دلبری
موی زرد و ناخن خاکستری
دردِ دل ها میکند با مرد غیر
میفرستد بوسه ای با شب بخیر
سوی دیگر مرد همسردار پست
در خفایش با زنانی دیگر است
پول و شارژ و هدیه و گلهای زرد
ای که نامردی و نامت نیست مرد
این زن بیچاره ات با صد امید
قلب پاکش بهر عشق تو تپید
این چنین مُزد دلش را میدهی
مزد قلب غافلش را میدهی
مرد و زن فرقی ندارد فاحش است
(هرکه کارش زشت باشد فاحشه ست)
میکند توجیه و میگوید به لب
من دلم پاک است و پاکم هر وجب
کار زشت تو خیانت هست و بس
میدهی روزی جوابش را تو پس
میکنی هی زندگی ها را خراب
میزنی خود را چرا راحت به خواب
با هوس ها نفس خود راضی مکن
با دلِ ده زندگی بازی مکن
این خیانت مثل یک ویروس بد
آمد و بر بام دنیا خیمه زد
کار دنیا را ببین ای مرد و زن
هم وطن ای هموطن ای هموطن
ناظر اعمال ما قطعا خداست
چوب ایزد درد دارد بیصداست
هرچه کردی طبق برنامه، تمیز
بر سرت می آید آخر ای عزیز
در خودت هرگز مشو پنهان و گم
چون ندارد این خیانت شاخ و دم
اینکه اسرار خودت را میبری
پیش فرد دیگری با دلبری
این خیانت نام دارد چون خطاست
عفت و شرم و حیاها پس کجاست!!
*در پی نفس و خرابی ها مرو
* *هرچه میکاری کنی آن را درو*
#کیانوش_عبداله_پور
عید مبعث مبارک