سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        جنگ عقل و دل

        شعری از

        وحید صالحی

        از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۸ ۲۱:۴۴ شماره ثبت ۸۲۲۸۵
          بازدید : ۲۹۰۳   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر وحید صالحی
        آخرین اشعار ناب وحید صالحی

        باز امشب دل ما دست به خل بازی زد
        دست عقل را از پشت گره ای محکم زد

        گفتم  ای دل چ شده باز پریشانی
        گفتا فکر یارم تو ک خود میدانی

        دم به دم هر تپشم هست برای یارم
        یک دمی دور بمانم  از  یار   بیمارم

        عقلم  قه  قهی  زد  و  گفت  چقدر   بیکاری
        خوش به حالم ک ندارم در سر هوس هیچ یاری

        عقل  را  چه  به  عاشق  شدن  و   بی تدبیری
        دل اگر عاقل بود نمی انداخت خود را به اسیری

        دل به عقل گفت تو از عشق چ میدانی
        از کمند گیسو و قد رعنا چه میدانی

        عقل خندید گفت ای دلک بیچاره
        ادم عاشق صبح تا شب بیماره

        عقل را ساختن برای فکر و اندیشیدن
        نه  برای  عاشقی   و  می  نوشیدن

        وای بین عقل و دل چ دعوایی شد
        عقل بگو ،  دل بگو   رسوایی  شد
        من بیچاره ندانم ک عقل خوش میگوید یا دل
        طرف دل بگیرم یا عقل ،یا کنم هر دوی انها ول
        بین جنگ عقل بودم و رسوا دل
        ناگه تو رسیدی شدم از انها غافل
        تا ک چشمم به چشمان سیاهت افتاد 
        قلبم استپ کرد و عقلم به لکنت افتاد
        قلب رسوایم لبخند زد و به تو گفتا
        منزلت اینجاست بیا در خانه بگشا
        عقلم ک  دم از فکر و منطق میزد 
        تا تو را دید لب بستو به ان قفلی زد
        دل به عقلم نگاهی کرد و خندید
        گفتا ک تو عاقل بودی چرا عقلت پرید
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5