سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 30 دی 1403
    20 رجب 1446
      Sunday 19 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        دو چیز در جهان بی انتهاست: عظمت جهان و حماقت بشر انیشتین

        يکشنبه ۳۰ دی

        انتظار کدام پاایان را میکشید؟

        شعری از

        کیوان دری

        از دفتر نفس های یک قرن تنهایی نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۶ آبان ۱۳۹۱ ۱۲:۲۴ شماره ثبت ۸۲۱۵
          بازدید : ۵۸۹   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        انتظار کدام پاایان را میکشید؟

        سرما می آید...!

        جنازه ام را از چه برای دیدن آسمان دلخوش نگه داشته اید؟

        من سردم است و از سرما بیزارم

        چرا شما همچنان ندای زندگی را در لابه لای استخوان های یخ کرده ام هجی میکنید؟

        این انصاف است؟

        شما چطور دارید مرگ را از من وا میدارید وقتی من مدت هاست مرده ام؟

        وقتی مدت هاست که سرما تمام وجودم را فرا گرفته است؟

        کفن از چیست؟

        توقع شما چیست که این گونه اورا به گرم کردن جنازه ای من وادار کرده اید؟

        اسمم را بر سنگ هک کنید

        آدرس خانه ی جدیدم را بنویسید بر سنگ

        سنگ را بگذارید...!

        منتظر رخداد کدام پایان برای جنازه ام هستید؟

        تمام شد,دگر تمام شد نامه ی زندگی ام

        زندگی دگر ادامه نخواهد داشت

        این بخاری که از من برخاسته از نفس های گرم من نیست

        نشانه ی سرد شدن جنازه ام است که سرد میشود آرام آرام

        گوش کنید,صدای جویده شدن جسم فانی ام

        رساتر از قبل می آید

        سنگ را بگذارید...!
        سنگ را بگذارید تا بوی تعنم شما را به مقصد تنفر از جنازه ام نرساند

        سنگ را بگذارید تا کرم ها شاکی از باران,جویدن مرا رها نکنند

        سنگ را بگذارید تا موریانه ها و مورچه ها برای تکه تکه کردنم

        تاخیر نکنند

        سنگ را بگذارید,چرا همیشه مرا در سرما نگه میدارید؟

        بگذارید من در خاک,در گور,در تاریکی و ظلمت بمانم

        اینجا گرم تر از هوای آزادیست که شمال تنفسش میکنید

        سهم من اینست

        جنازه ام را در سرما نگذارید

        درنگ کنید

        سنگ را بگذارید...!

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4