سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        دنیا خان می گفتند : تو که خبر رسان و خبر چین ....

        شعری از

        روح انگیز امیدی فرح

        از دفتر گهگاهی بزنگاهی ببار و نبار ای اشک نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۸ ۰۰:۳۴ شماره ثبت ۸۲۰۳۹
          بازدید : ۵۳۴   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        دنیا خان 
        می گفتند :
        تو که خبر رسان و خبر چین 
        و هیمه ی سوزان و 
        پنبه زن این و آن بودی ؟
        حالا چطور شد ؟
        در روزنامه ها نوشتند،
        تریبونت را باد برد 
        دلبر کان اجیر شده ات را باد برد.
        که بودی 
         دزد ی معشوق کش
        عشق فروش .  تو ؟
        راستی نگفتی : 
        کارت و بارت چیست ؟ 
        تو ؟
        چرا ؟
        که هر دم با ضمیر ناپاکت 
        یارم را سوار بر امواج کدام 
        طوفان سهمناک  
        کدام ضمیر سیاهت 
        در بدر دمی بر صحرا و
        کوه و دشت  می نشانی  و می چرخانی .
        نگفتی :
        روزگاری 
        آواراه بشوی 
        بی کاشانه، دربدر این و آن
         خرابخانه بشوی .
        که سقوطت بر قعر جهنم حتمی ست ؟
        جایگاهت بر آتش دوزخ 
        با طناب ها و زنجیرهای پوسیده دست بافت ِ
        خودت 
        ممکن. و مقدور باشد .
        چند صباح ادعای خوبی می کنی 
        پس به چه دلیل ؟ 
        بااین درون تاریکت
         اجحاف در حقِ 
        این و آن می کنی ?
        و  بر پیشانیت جز این ننوشتند.
        که  
        چهره ات سیاه ی پر کلاغی ،
        چون  کلاغان خبر چین است .
        ___
        می خواهم تنها به یارم بپردازم.
        و یارم 
        تنها و خسته آمد .
        در باران آمد 
        تا قدری بیاساید .
        نمی دانم کجا بودی 
        فقط می دانم حالا اینجا هستی
        و 
        خوبی. عالی عالی
         
        با باران آمدی
        هر  روز با قطراتِ خونبار اشکم 
        می باری می باری و 
        باید
        مروارید سپید طهارت را 
        به آبی شفاف مبدل کنیم 
        که می خواهی  آب طهارت عشق 
        بر تن خسته ات بپاشی. 
        دیگر 
         جور کشِ اینان نیستی  
        خودت را  رها کرده ای  ز دست این حریصانِ
        وابسته 
        به 
        تریبون های پاره تختی .
        .
        یادت هست 
        نردبان را هر شب علم می کردی 
        و.می گفتی 
        بیا هم قد یاس ها 
        سروهای بلند قامت شو . 
        و چرخی حسابی در آسمان 
        کهکشانها و سیاره ها و کرات 
        دیگر بزن و 
        حسابی ذوق کن و
        بغض های در دل ماندنت را
        فریاد کن .
        اصلا بیا بر سر خودم 
        هوار کن . 
        وقتی که خوب بعد از تماشا ی روشنایی، 
        انرژی برای رشدت 
        خوشبویی یت ذخیره کردی و 
        و رخوت و سرمستی 
         خواب آرامش  به سروغت آمد.
         زود 
        به سمت نردبان بیا .
        و فریاد بزن 
        بیا بیا نردبان را بگیر 
        تا بیایم پایین 
        به امید خواب تو بخوابم .
        سروده ی - روح انگیز ( فرح ) 
        امیدی _ شیراز
        شباهنگاه ی 8 اسفندماه و طللوع روز 
        9 اسفندماه 1398
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ ۱۹:۱۴
        بسیار زیبا و جالب بود خندانک خندانک
        روح انگیز امیدی فرح
        روح انگیز امیدی فرح
        شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ ۲۱:۴۸
        سلام و درود
        اوقتتان و ایامتان به تندرستی
        جسارتا امکان دارد
        بنده را در راهنمایی کنید
        می خواهم سروده هایم را به کتاب تبدیل کنم .
        بسپاسگزارم .
        جناب آقای استکی بزرگوار
        ارسال پاسخ
        احسان کریمیان علی آبادی
        شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ ۰۹:۵۸
        درود بیکران
        خندانک خندانک خندانک
        سید احسان موسوی ( سام )
        شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ ۱۱:۴۵
        درود بی‌کران بانو خندانک
        مسعود میناآباد  مسعود م
        يکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۸ ۰۰:۵۱
        سلام :
        آخر سر متوجه نشدم که نامتان روح اگیز است
        یا روح انگیز .
        به هر صورت سروده تان زیباست
        درود بر شما . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3