ای گل تو هوای من نداری 24/10/97
ای گل تو هوای من نداری
از راز دلم خبر نداری
رفتی و مرا رها تو کردی
با شیون و ناله جدایی
ای روی تو ماه در تشعشع
خورشید نگاه تو پر از تلائلو
بی تو من در غم پر از سوز
کو قافیه در تن و در این روح
از قول وفای تو چها شنیدم
در خلق تو جز جفا ندیدم
ای وای که عمر من تباه شد
اندر خم یک نگاه پر شراره
ای وای که هیمه تر من
در آتش عشق تو زغال شد
حالا چه سود دگر که نالم
از هر سخنم چکد ترانه
از عشق تو ناکام شدم من
بر باد برفته آبرویم
آهوی دو چشم تو درید ببرم
دنیا تو ببین شکار شد ببر
ببری که درید یک عمر آهو
حالا بنگر دهان آهو آن ببر
ای گل تو صفای من ندیدی
زیبای درون من ندیدی
گفتی که پیاده شو تو از من
اما تو دگر سواره ام ندیدی
راندی تو مرا به شهر افسوس
افسوس که حال و روز من ندیدی
گفتی گرگند همه به یک ترازو
افسوس که بره قشنگ من ندیدی
شد نور سحر سیاهی شب
افسوس تو ستاره من ندیدی
یک عمر سوختم از نگاهت
افسوس که سوختن منم ندیدی
راحت همه شب به خواب رفتی
بیدار مرا تو تا سحر ندیدی
پس قول وفای تو کجا رفت
رفتی و با تو هم دنیا رفت
ای گل که دگر توان زندگانی
در جان و تنم نمانده دیگر
بی تو دگر این جهان چه ارزد
شاهی و گدائی اش چه ارزد
یکبار نطفه ایی به گود هستی
افتاد و سپس به گور نیستی
این آمد و رفت نطفه ایی ریز
یک قلب پر از خون و خنجری تیز
حاصل چه شده جز این غم و درد
صد حصرت و ماتم و شکایت
ای عشق تو تک ستاره من
خنجر تو بزن به قلب پر غم
تا آسوده تر از همیشه
در خواب ترا ببینمت همیشه
دنیا که همه شکاف و روزن
یک عالمه کوه بلند و دره پست
دادند به یکی تاج شاهی
ریختند سر یکی خاک تباهی
ثروت همه شد نام تباری
باقی همه گاری و باری و سواری
ای کاش می ریخت سقفت ای دنیا
میشد همه جای کشتی تو سوراخ
دارا و ندار همه غرق دریا
آنگاه همه آزاد و برابر
ای گل همه امید من تو بودی
دنیا سیاه من با تو روشن
یک لقمه نان و آب سرد چشمه
با تو برای من بود کباب بره
دنیا که زهر مار بود و عقرب
از هر طرفش فشار و ماتم
با تو همه زهرها شراب سرخ رنگ
با تو همه غصه هام خاکستر
رفتی و مرا به غم نهادی
دنیای سیاه من شد سیاهتر
گر دستم برسد به چرخ گردون
گیرم انتقام دلی پر از خون
دنیا شود همه صلح و دوستی
شهرها همه خانه ، خانه چون شهر
این است آرزوی دلم خدایا
دنیا همه عشق همه آزاد و برابر
گر حکمت این درخت سبز روشن
بود آتش و سیاهی و گرد
ای کاش نمیگرفت ریشه
در خاک و نم و گل و کثافت
روشن شده روزنش به خورشید
آن دانه ی بی خبر ز بختش
خوشحال که سر گرفته از خاک
حاشا که ریخته اند سرش خاک
عمری به تباهی و جدایی
عمری تو با قفس بسازی
عشقت اسیر یک فلز شد
گویی که زندگی طلسم شد
چشمی که اشک ریخت از دو چشمم
با یک اشاره فلز طلسم شد
دنیا همه شد سیاه و نکبت
تقدیر شده گره سیاه بخت
دنیا با آهِ دلِ شکسته از غم
گویم نداری تو لیاقتِ عشق
آن عشق که نهایتش دو سوراخ
آن عشق تفاله است و مرداب
آن عشقِ به تو کجا رنگِ هوس داشت
آن عشق کجا تعفنِ قفس داشت
آن عشق پرنده بود که پر داشت
آن عشق همه رنگِ خطر داشت
مبرد زشتیِ هوس ز یادم
انگار قفس نفس داشت
از نرگس و لاله عطرِ تن داشت
شب داشت ولی سَحَر شفق داشت
در عشقِ ما نبود غم نان
سقف سرمان ستاره هم داشت
هر لحظه دو بال در اوجِ پرواز
روحم چو پرنده ایی سفر باز
ای گل تو پرنده یِ مرا چه کردی
با بال و پرش چها تو کردی
کندی تو پر و کردی قفس اسیرش
بشکستی دو بال خونچکانش
تو ای گل تو چها نکردی
با من ای گل تو وفا نکردی
من حالا شده ام گیاهی بی حس
سر شار ز خاکی بی رزق
آمد شدنِ تو یک نهال شد
خشکید نهال و شد شعر
شعری ز حصرت و غم و درد
شعری ز گریه در شب سرد
از دردِ هزار بار سوختن
این دردِ عشق سخت ترست و سخت تر
ای گل تو چرا ز من بریدی
ریشه ز خاکِ من دریدی
ای گل تو رها و شاد بودی
گلدان چرا خریدی و پریدی
گلدانِ تو اگر طلا و نقره
بازم قفس است و ریشه ات لِه
حیف صد حیف تو ای گلِ من
رفتی ته قفس شدی بند
تو که در خاکم بودی آزاد
ریشه دواندی کردی پرواز
گلدان طلا چه سحری داشت که کردی
تنِ خود اسیرِ دیوار
ای گل تو هوای من نداشتی
در دل تو وفا به من نداشتی
حالا تو کجا ، کجا دلِ من
دیگر نمانده خونی در تن
طوفانی که به پا تو کردی
برد خاکِ من و خاکسترِ من
....محمد حسن زاده چلچله