سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        ای گل تو هوای من نداری

        شعری از

        محمد حسن زاده چلچله

        از دفتر انتزاعی نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸ ۰۲:۲۴ شماره ثبت ۸۱۸۵۲
          بازدید : ۲۸۲   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        ای گل تو هوای من نداری 24/10/97
        ای گل تو هوای من نداری
        از راز دلم خبر نداری
        رفتی و مرا رها تو کردی
        با شیون و ناله جدایی
        ای روی تو ماه در تشعشع
        خورشید نگاه تو پر از تلائلو
        بی تو من در غم پر از سوز
        کو قافیه در تن و در این روح
        از قول وفای تو چها شنیدم
        در خلق تو جز جفا ندیدم
        ای وای که عمر من تباه شد
        اندر خم یک نگاه پر شراره
        ای وای که هیمه تر من
        در آتش عشق تو زغال شد
        حالا چه سود دگر که نالم
        از هر سخنم چکد ترانه
        از عشق تو ناکام شدم من
        بر باد برفته آبرویم
        آهوی دو چشم تو درید ببرم
        دنیا تو ببین شکار شد ببر
        ببری که درید یک عمر آهو
        حالا بنگر دهان آهو آن ببر
        ای گل تو صفای من ندیدی
        زیبای درون من ندیدی
        گفتی که پیاده شو تو از من
        اما تو دگر سواره ام ندیدی
        راندی تو مرا به شهر افسوس
        افسوس که حال و روز من ندیدی
        گفتی گرگند همه به یک ترازو
        افسوس که بره قشنگ من ندیدی
        شد نور سحر سیاهی شب
        افسوس تو ستاره من ندیدی
        یک عمر سوختم از نگاهت
        افسوس که سوختن منم ندیدی
        راحت همه شب به خواب رفتی
        بیدار مرا تو تا سحر ندیدی
        پس قول وفای تو کجا رفت
        رفتی و با تو هم دنیا رفت
        ای گل که دگر توان زندگانی
        در جان و تنم نمانده دیگر
        بی تو دگر این جهان چه ارزد
        شاهی و گدائی اش چه ارزد
        یکبار نطفه ایی به گود هستی
        افتاد و سپس به گور نیستی
        این آمد و رفت نطفه ایی ریز
        یک قلب پر از خون و خنجری تیز
        حاصل چه شده جز این غم و درد
        صد حصرت و ماتم و شکایت
        ای عشق تو تک ستاره من
        خنجر تو بزن به قلب پر غم
        تا آسوده تر از همیشه
        در خواب ترا ببینمت همیشه
        دنیا که همه شکاف و روزن
        یک عالمه کوه بلند و دره پست
        دادند به یکی تاج شاهی
        ریختند سر یکی خاک تباهی
        ثروت همه شد نام تباری
        باقی همه گاری و باری و سواری
        ای کاش می ریخت سقفت ای دنیا
        میشد همه جای کشتی تو سوراخ
        دارا و ندار همه غرق دریا
        آنگاه همه آزاد و برابر
        ای گل همه امید من تو بودی
        دنیا سیاه من با تو روشن
        یک لقمه نان و آب سرد چشمه
        با تو برای من بود کباب بره
        دنیا که زهر مار بود و عقرب
        از هر طرفش فشار و ماتم
        با تو همه زهرها شراب سرخ رنگ
        با تو همه غصه هام خاکستر
        رفتی و مرا به غم نهادی
        دنیای سیاه من شد سیاهتر
        گر دستم برسد به چرخ گردون
        گیرم انتقام دلی پر از خون
        دنیا شود همه صلح و دوستی
        شهرها همه خانه ، خانه چون شهر
        این است آرزوی دلم خدایا
        دنیا همه عشق همه آزاد و برابر
        گر حکمت این درخت سبز روشن
        بود آتش و سیاهی و گرد
        ای کاش نمیگرفت ریشه
        در خاک و نم و گل و کثافت
        روشن شده روزنش به خورشید
        آن دانه ی بی خبر ز بختش
        خوشحال که سر گرفته از خاک
        حاشا که ریخته اند سرش خاک
        عمری به تباهی و جدایی
        عمری تو با قفس بسازی
        عشقت اسیر یک فلز شد
        گویی که زندگی طلسم شد
        چشمی که اشک ریخت از دو چشمم
        با یک اشاره فلز طلسم شد
        دنیا همه شد سیاه و نکبت
        تقدیر شده گره سیاه بخت
        دنیا با آهِ دلِ شکسته از غم
        گویم نداری تو لیاقتِ عشق
        آن عشق که نهایتش دو سوراخ
        آن عشق تفاله است و مرداب
        آن عشقِ به تو کجا رنگِ هوس داشت
        آن عشق کجا تعفنِ قفس داشت
        آن عشق پرنده بود که پر داشت
        آن عشق همه رنگِ خطر داشت
        مبرد زشتیِ هوس ز یادم
        انگار قفس نفس داشت
        از نرگس و لاله عطرِ تن داشت
        شب داشت ولی سَحَر شفق داشت
        در عشقِ ما نبود غم نان
        سقف سرمان ستاره هم داشت
        هر لحظه دو بال در اوجِ پرواز
        روحم چو پرنده ایی سفر باز
        ای گل تو پرنده یِ مرا چه کردی
        با بال و پرش چها تو کردی
        کندی تو پر و کردی قفس اسیرش
        بشکستی دو بال خونچکانش
        تو ای گل تو چها نکردی
        با من ای گل تو وفا نکردی
        من حالا شده ام گیاهی بی حس
        سر شار ز خاکی بی رزق
        آمد شدنِ تو یک نهال شد
        خشکید نهال و شد شعر
        شعری ز حصرت و غم و درد
        شعری ز گریه در شب سرد
        از دردِ هزار بار سوختن
        این دردِ عشق سخت ترست و سخت تر
        ای گل تو چرا ز من بریدی
        ریشه ز خاکِ من دریدی
        ای گل تو رها و شاد بودی
        گلدان چرا خریدی و پریدی
        گلدانِ تو اگر طلا و نقره
        بازم قفس است و ریشه ات لِه
        حیف صد حیف تو ای گلِ من
        رفتی ته قفس شدی بند
        تو که در خاکم بودی آزاد
        ریشه دواندی کردی پرواز
        گلدان طلا چه سحری داشت که کردی
        تنِ خود اسیرِ دیوار
        ای گل تو هوای من نداشتی
        در دل تو وفا به من نداشتی
        حالا تو کجا ، کجا دلِ من
        دیگر نمانده خونی در تن
        طوفانی که به پا تو کردی
        برد خاکِ من و خاکسترِ من
                                                                          ....محمد حسن زاده چلچله
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸ ۲۲:۵۵
        بسیار زیبا و طولانی بود خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸ ۰۹:۴۰
        مهمان گلواژه های زیبایتان شدم
        زیبا ودلنوازوبامحتوا سرودی بود
        قلمتون سبز
        پایدارواستوارباشید
        خندانک خندانک خندانک
        مینا مرادی(ققنوس)
        يکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸ ۱۳:۰۴
        درود شاعر گرامی
        زیبا سرودید
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        يکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸ ۱۵:۱۶
        سلام بزرگوار!
        شما را به خوانش و نقد سبک شعر سبز(چندآهنگ) دعوت می کنم:
        مواردی از فواید ایجاد شعر سبز(چندآهنگ)
        شعر سبز(چندآهنگ)، شعری ست میانه ی شعر سپید و شعر نیمایی و دست کم، یک امتیاز مهم به شعر سپید و یک امتیاز مهم به شعر نیمایی می افزاید. شعر سپید، از نظر وزن شعری، ضعیف است؛ اما شعر سبز، موزون تر از آن است و با سرایش شعر سبز – که شباهت زیادی به شعر سپید دارد- می توان با حفظ نِسبیِ امتیازات سپید، به نوعی شعر موزون تر دست یافت که البته سرایش آن برای سپیدسرایان به دشواریِ سرایش شعر نیمایی هم نیست.
        شعر چندآهنگ، امتیازی هم به شعر نیمایی می افزاید؛ یا به تعبیر دقیق تر، امتیازی نسبت به شعر نیمایی دارد و باز به تعبیر دقیق تر، چندآهنگ، امتیازی دارد که در شعر نیمایی و شعر سنتی تقریبا هیچ وجود ندارد (و این که گفتم تقریبا هیچ و نگفتم هیچ، دلیلی دارد که فعلا به آن نمی پردازم و آن را موضوعی برای پژوهشگران قرار می دهم.) شعرچندآهنگ را می توان در اوزان مختلف و به تعبیر جامع تر در بُحور مختلف عروضی سرود و به همین دلیل، آن را علاوه بر شعر سبز – که نوعی مشابه اما موزون تر از شعر سپید است- شعر چندآهنگ هم نامیده ایم. چندآهنگیِ شعر باعث انتقال از حال و هوایی به حال و هوایی دیگر می شود؛ مثلا با انتقال از بحر متقارب به بحر هَزَج، محیطی حماسی را به محیطی عاشقانه و تغزّلی تبدیل می کنیم و این ویژگی در شعر سنتی بجز در چند مورد تفنّنی و در شعر نیمایی بجز در مواردی اندک وجود ندارد و در شعر سپید- هر چند تغییر بُحور ممکن است فراوان اتفاق بیافتد- باز هم به دلیل ضعف و رقّتِ وزن شعریِ آن در مقایسه با وزن قوی تر و دقیق ترِ شعر چندآهنگ،
        تغییر حال و هوای احساسی شعر بر اساس تغییر آهنگ(بحر عروضی)، جلوه ی کم تری دارد. به عبارت دیگر: چون در شعر سپید، علت این امر(وزن عروضی) ضعیف تر است، معلول آن(چندآهنگی) هم به ناچار ضعیف تر است.
        به طور خلاصه: شعر سبز و یا چندآهنگ، نوعی شعر در میانه ی شعر سپید و نیمایی است که نسبت به سپید، آهنگین تر و نسبت به نیمایی، چندآهنگ تر و دارای قابلیت بیش تری برای انتقال از حسی به حس دیگر بر محور تغییر آهنگ شعر است.
        برای شناخت شعرسبز(چندآهنگ) از شعر نیمایی، باید توجه داشت که آزادیِ عروضی در شعر سبز، بسیار بیش تر است؛ به طوری که ارکان عروضی مختلف با حداکثر آزادیِ عروضی می توانند در کنار هم قرار بگیرند و انتقال از یک بحر عروضی به بحر عروضی دیگر در آن امکانپذیر است؛ مثلا شعری نیمایی می تواند در بحر رَمَل
        و با وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع شروع شود ودر لَخت های بعدی با قدری تغییر در کوتاهی و بلندی هجاها ادامه یابد و از این بحر، خارج نشود یا حداکثرگریز یا گریزهای کوچکی از بحر اصلی خود داشته باشد و مثلا جایی از رکن فعلن استفاده کند؛ اما در شعر چندآهنگ، این چندآهنگیِ ناشی از تغییر بُحور عروضی ممکن است بسیار بیش تر اتفاق بیافتد و مثلا لَخت های چندآهنگ به ترتیب دارای اوزان زیر باشند:
        فاعلاتن/
        مفعولن فعولن فاعلن فاعلاتن/
        مستفعلن/
        فاعلن مفاعلن فع/
        مفاعیلن مفاعیلن فعولن/
        مفاعیلن مفاعیلن فَعَل/
        فاعلاتُ مفاعیلُ مستفعلن/
        فعلن/
        همچنین برای شناخت شعرسبز(چندآهنگ) از شعر سپید، باید توجه داشت که شعر سبز(چندآهنگ) موزون تر و به عبارت علمی تر، عروضی تر از شعر سپید است و برای رسیدن به این جایگاه، از روش های مختلفی استفاده می کند که از جمله عبارت اند از:
        1-کاربردِ اوزان رایج عروضی در برخی لَخت های جزیره ای خود؛ یعنی مثلا بعد از چند لَختی که از نظر وزنی شبیه لَخت های سپید است، لَختی با وزن رایج عروضی در آن به کار می رود؛ مانند مثالی که در نمایش عروضی بالا آمده است.
        2- استفاده از دو و گاهی بیش از دو لَختِ کاملا و یا نسبتا هم وزنِ پی در پی؛ باز هم مانند نمایش عروضی بالا.
        3- ترجیحا استفاده از رکن کوتاه پایانی برای کوبش یا برجستگی بیش تر شعر:
        این مورد، ویژه ی هیچ کدام ازدو نوع شعری سپید و نیمایی نیست؛ بلکه این ویژگی را از قالب شعری سروش، برای شعر سبز ویا چندآهنگ به ارمغان گرفته ام.
        4- علاوه بر این تفاوت ها – که ارتباط زیادی به موضوع وزن شعر دارند- تفاوت دیگری هم بین شعر سبز و سپید وجود دارد و آن، ترجیحِ تأکیدیِ شعر سبز به کاربردِ قافیه- دست کم در قسمتی از محدوده ی خود- است؛ به طوری که سعی بر این است که هیچ چندآهنگی بدون استفاده از قافیه نباشد.
        5- چندآهنگ، بیش از سپید و شاید بیش از شعر نیمایی، گرایش به این دارد که شعری چند قسمتی به شمار برود و به ویژه چندآهنگی و تغییر وزن و بلکه بحر عروضی آن، باعث چنین ویژگیی(ویژگی ای) می شود.
        هدف از ایجاد شعر سبز(چندآهنگ)
        نویسنده – که از دوازده سالگی یا قدری زودتر با سرایش، اُنس داشته است- پس از بیش تر از سی سال، سرایش و مطالعه و آشنایی ژرف با قالب ها و اوزان و انواع شعرپارسی و بعد از ابتکار قالب های شعری سروش و سه گلشن و نوآوری شعر عروضی انگلیسی(بر پایه ی اصول شعر پارسی)، به ایجاد شعر سبز(چندآهنگ) و تقدیم آن به ادبیات فارسی پرداخته است تا امکانی فراهم آورد برای پیشگیری از بیش تر شدنِ هرج و مرج فراوانی که در عرصه ی شعر سپید، پیش آمده و موجب شاعرشدنِ اکثریت ملت، پشت نام شعر سپید شده است و تا گزینه ای تازه و پیشرفته تر از شعر سپید به شعر فارسی اضافه کند و آن را در اختیار همه و به ویژه سپیدگرایان عزیز قرار دهد تا شعرهای آزاد خود را قدری موزون تر و زیباتر بسرایند و تا بهانه ای شود برای توجه به این که برای شاعر نامیدنِ افراد، حداقل هایی را درنظر بگیریم.
        نمونه شعری در قالب سبز(چندآهنگ)،
        تقدیم به سدارشهید قاسم سلیمانی و هم رزمان شهیدش

        رفتی/
        و من چقدر خوب خوانده بودم/
        ترانه ی کبوترانه ات را/
        از اوّلِ نگاهت.// 1
        رفتی/
        ای بزرگ مرد!/
        تنها شدیم/
        اما/
        نگاهت با ماست/
        احساست/
        اندیشه ات/
        و هر آنچه بوی تو دارد، با ماست/
        پس همچنان با ما بمان/
        بزرگ مردِ کم نظیرِ دوران!/
        سردارِ عشق!///2
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        يکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸ ۲۲:۴۴
        خندانک خندانک خندانک
        مسعود میناآباد  مسعود م
        دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸ ۰۲:۴۳
        سلام :

        درود شاعر ........... خندانک
        ...........
        آن دل که تو دیده‌ای ،
        زغم خون شد و رفت
        وز دیدهٔ خون گرفته بیرون شد و رفت

        روزی به هوای عشق سیری می‌کرد
        لیلی صفتی بدید و مجنون شد و رفت .ــــــــــــابوسعید ابوالخیر
        ...................................... خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7