سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 12 بهمن 1403
  • بازگشت حضرت امام خميني -ره- به ايران، 1357 هـ ش، آغاز دهة مبارك فجر انقلاب اسلامي
2 شعبان 1446
    Friday 31 Jan 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      نگاه کردن فرزند به پدر و مادرش از روی محبت عبادت محسوب میشود. حضرت محمد (ص)

      جمعه ۱۲ بهمن

      بادبانهای برافراشته

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۸ ۲۲:۰۹ شماره ثبت ۸۱۵۱۲
        بازدید : ۳۰۲   |    نظرات : ۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

       بادبانهای برافراشته
       
       یک عمر به راحت طلبی درساحل ،
       خیره ماندم ، زُل زدم به دریا
       یک عمر میترسیدم ازغرق شدن ، موج ،
       حتی، آرامش مرموزِنهفته شده درآن دریا
       فوبیایی داشتم به دریا
       
       هرصبح ، ساحل میدید :
       انبوهی، از قایق و ماهیگیران
       عصر، ساحل میدید :
       انبوهی، از ماهی وماهیگیران
       اما من ، همیشه نگران و ترسان
       دعا و ذکر، دائم بر زبان
       و تکان مستمرِخواهشی ، بردو لبان
       
       یکروزِ نسبتاً آرام ، هوا طوفانی شد
       یکباره ، ساحل از قایق و آدم پر شد
       وقتی من را دیدند
       نگاهِ خود، همگی دزدیدند
       از حال دوستم پرسیدم ،
       گفتند ما دیدیم موجی آمد، بَلَم اش مثل پَری با خود برد
       یکنفرگفت : من دور بودم از او ،
       کوسه ای وحشی ، آمد وبی رحمانه او را خورد 
       جهتش پرسیدم
       گفت : آن نواحی که خورشید میکند غروب
       من که ازطلوع دوستم - جز به دریا - همیشه باهمیم،
       آماده شدم بیابم اش، قبل ازآنکه عمرش ، کُنَد غروب
       
       ازشنیدنش، دیوانه شدم من
       یک قایق موتوریِ دوکاره برداشتم من
       دل خود زدم به کام دریا ،
       بعد از یک عمر فوبیا ، چه گُلی کاشتم من
       به عاقبتش، فکر نکردم هرگز، فقط من میرفتم
       ازدورشنیدم یکعالمه فریاد که نرو، ولی من میرفتم
       صبر نکردم کمکی هم برسد
       گفتم یا رب ! کمکی کن " دل به دلدار رسد "
       گاهی خود را به میان موجی ،
       به بلندای یک بنا می دیدم
       گاهی خود را بمیان گرداب، درسماعی چرخ زنان می‌دیدم
       من نمی‌دانم چرا ازاینهمه ، دگر نمی ترسیدم؟
       شاید عشقِ دوستی وامید، باعثش بود که نمی ترسیدم
       در دل دریا ، تکه چوبی دیدم
       ازحادثه ی مخوفی من ترسیدم
       تا حال فکر میکردم قایق باقیست 
       برای دوست من، راه نجاتی باقیست
       
       اما از دور، بلمی پیدا شد
       دل من هم ز امیدی دوباره ، پر شد
       وقتی نزدیک شدم ،
       از دیدن آن قایق خونی، دل من پرخون شد
       قصه اش پرسیدم : گفت: بلمم  واژگون شد
       کمی زخمی بودم ، تا به صد زحمت چرخاندمش،
       کوسه ای پیدا شد
       رفتن به درونِ قایق ، کم کاری نبود
       بدنه ی بلمم ، یکی بود یکی نبود
       دیدم که خدا هنوزعمرم به جهان میخواهد
       گویند که عدو، سبب خیر شود اگر خداوند خواهد ،
       طوفان کشانید مرا بسوی دیگر، جدا کرد ز کوسه
       متنفر شده بودم ز طوفان ، ولی بعد از اینکار،
       گر توانم بود دستش را ، پُر میکردم  ز بوسه  
       
       درمسیرِبرگشت ، موتور ازکار افتاد
       بادبانها را برافراشتم
       با بستن جامه ام بروی زخمها ،
       نهال امیدی به جان دوستم، من کاشتم
       تا اینکه ... چشمم، برساحل دریا افتاد
       
       وقتی رسیدیم ، ساحل هنگامه شد
       دلم ازنجات دوستم ز رضایت پُر شد
       
       بامدادان ، به روی ساحل ، ماسه بود و من
       چشمم یکباره به دریا افتاد
       دیدم با آرامی، خیره مانده ست به من
       قوس نور خورشید افتاد به آب
       حس کردم به رضایتی شگرف ، خندید به من
       
       دیگر ازآنروزِسخت، ازهیچ چیز نمی ترسیدم ،
       نه ازطوفان آن دریا، نه ازموجهای مردافکنِ آن دریا
       حتی ازغرق شدن در دریا                                                        
       
        بهمن بیدقی 98/11/12
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۸ ۲۳:۳۱
      درود بزرگوار
      بسیار زیبا و جالب بود
      گفته میشود دریا خانه صیاد است
      بالا و پایینش تفاوتی ندارد خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸ ۰۰:۲۵
      باسلام وعرض احترام
      سپاسگزارم بزرگوار
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۸ ۱۶:۵۸
      هزاران
      درود برشما
      زیباوبامعنی سرودی بود
      استادگرامی
      خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۸ ۱۷:۲۵
      باسلام و عرض ادب استادبزرگوار
      ممنونم از لطف بی حدتان
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3