تركيب بند
#سیدمحمدطباطبايي/مسكين تهراني
كار ما دلشدگان بند به آن گيسو بود
دل ما بافته در سلسلهء آن مو بود
طرّهء زلف پريشان شده درهر سو بود
ژاله بر عارض سيمين چو گل خوشبوبود
عطر گيسوي سيه نافهء صد آهو بود
***
كرد زنجير دلم ، بندِ در آن زندان كرد
معتكف ميكده با ساقي و با رندان كرد
***
ما سحر شيفته با باد به نجوا بوديم
سركويش همه شب واله و شيدا بوديم
برده بازار دل از عشق به سودا بوديم
بر سر كوي و گذر لولي و رسوا بوديم
گشته مجنون تو آواره به صحرا بوديم
***
به جَرس خفتهء اين قافله بيدار نشد
كاروان رفت و دگر هيچ پديدار نشد
***
صبحدم باد صبا با گل مينا مي گفت
از فراق گل و تنهايي صحرا مي گفت
به صدف قصّه اي از آبي دريا مي گفت
رقص امواج به آن قوي فريبا مي گفت
اشك شبنم به رخ لالهء زيبا مي گفت
***
كشتي عشق به طوفان ، دل گرداب افتاد
غرقه ملاح به شب در دل مرداب افتاد
***
گفت مرغ سحري صبح دل انگيز رسيد
عطر عشق است كه با باد دلاويز رسيد
موسم عشق شد و موسم پاييز رسيد
مژده شيرين كه كنون خسروِپرويز رسيد
آفتاب از دل طوفان بلاخيز رسيد
***
چشم چون نرگس او سوسن صحرايي بود
نفسش مشك فشان چون دم عيسايي بود
***
به خزان پيرهن از رنگ درختان پوشيد
كوكب زرد به گل مخمل الوان پوشيد
جامهء سرخ ، انار از گل مرجان پوشيد
برگ صد رنگ به صحرا و بيابان پوشيد
مهر آمد به تن خستهء ما جان پوشيد
***
بلبل از عشق به عشاق بگو يار آمد
فصل دلدادگي و مهرِ به دلدار آمد
سیدمحمدطباطبایی