سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 3 بهمن 1403
    23 رجب 1446
      Wednesday 22 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می‌توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی‌ها را تکرار کرد. برتراند راسل

        چهارشنبه ۳ بهمن

        دعای حضرت سلیمان

        شعری از

        بهزاد چهارتنگی ( خاموش )

        از دفتر هیوا در باد نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۱ ۱۴:۱۱ شماره ثبت ۸۰۹۴
          بازدید : ۷۹۹   |    نظرات : ۱۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        هیچ به چنته ندارم

        جز این خیال ساده ی سرگردان

        که در هول و ولای رسیدنی موهوم

        به انسجام دختر آسمان و

        گریز از این چنگ پر هوای زهره و

        خیال کال واژه

        در دهان گَس اینهمه رؤیا

        اینهمه سکوت ساده ی سنگین

        هی رفته و دوباره

        خالی باز گشته ام .

        هیچگاه ؛

        برای رفتن، اینهمه مشتاق نبوده ام .

        کاش وبال اینهمه ستارهنمی شدم و

        به اندک احتمال حادثه هم که بود

        کسی می آمد و

        راه اینهمه کهکشان بی نشان را

        نشانم می داد .

        قانع ام ، گلم .

         قانع ؛ حتی به کور سوی سها و

        نغمه ی دلتنگی های دختر دریا .

        من خوشه چین  همین واژه های ساده ام .

        امّا

        با درد اینهمه ستاره ی نامراد

        زوزه های ممتد باد

        وفلاکت اینهمه بافه آشنایم .

        شاید باورت نشود،

        امّا

        کوه از نزدیکان پدرم بود

        و اسب

        همزادی دور و دراز

        که در حوالی آخرین کوچ ایل

        جامانده واز آن پس

        ردّش بر مازه ی هیچ دامنه ای یافت نشد .

        اصلا بی خیال

        می خواهم اگر اجازه بدهید

        در حوالی همین دل شوره های پی در پی

        زیر سایه ی سکوت ساکت صنوبر ها

        لختی برای آرامش این خیال سرگردان

        دعای حضرت سلیمان بخوانم .

        گم شده ام در توهُم اینهمه ناممکن

        اینهمه راه نرفته

        که به هیچستانی از تو ختم می شود .

        می خواهم بنشینم کنار همین دل پر در د و

        پسین اندوه بار بوتیمار

        عودی روشن کنم و

        برای روزهای معصیتم

        استغفار

        شاید کسی بیاید و

        کلید تمام قفل های بسته ی جهان را

        بیاورد .

        آنگاه

        اینهمه دلشوره و تردید

        چه شیرین است

        هیوا !!!

         

                       بهزاد چهارتنگی ( خاموش )

                     شاهین شهر : 18/ 4 / 1391

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6