سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        ماجرای عروسی دوستم

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸ ۲۳:۳۲ شماره ثبت ۸۰۰۳۱
          بازدید : ۲۸۲   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        ماجرای عروسی دوستم
         
         قبل ازانتخاب او ، صورت دوستم را به یادم هست
         در آن امیدی بود، آن قهقهه هایش، حاکی از شادیِ مفرط بود،
         من به یادم هست
         ذهنیتی خام بود، که راه را بس اشتباهی رفت
         
         آن زن گفته بود : گرهمسرت گردم ،
         بهشت میگردانم ، این زندگیِ نکبت بارِ ترا
         ازاو پرسیدم : مگر درجهنم پرسه می خوردی؟
         در دست تو دیدم یک مشت مدالی از بعلاوه ،
         نشانی ازحیات مثبت را
         گفت: اشتباه کردم، اکنون توبیا و ببین چه با من کرد
         دگر در دست من تو می بینی، مشتی از منها ،
         نشانی ازحیات منفی را
         
         کارش این بود که منت بگذارد به سرم ،
         ازهرآنچه من ندیدمش هرگز
         همش منت گذاشت برمن که ، من این کرده ام و آن،
         هرآنچه خودش هم ندیده است هرگز
         ما که چیزی ندیدیم ، به جزافتضاح ازآن
         انگار درخلسه می بیند، بهشتی ازآن
         
         فکرمیکرد سیاستِ زندگی را کاملاً بلده
         به اوگفتم این که سیاست نیست ،
         همه اش یک خیانت رذله
         به اوگفتم مرا سکته میدهی آخر،
         آزارمیدهی جسم و روح مرا ، ازبس که
         توراه را اشتباه رفته ای، سیاست چیست؟
         اینها چیست که میگویی؟
         زندگی باید بنا شود برعشق، محبت باید ببارد ازآن،
        از هر آنچه میگویی
         اینهمه دروغ و نیرنگ و ریا، آخر بس است دیگر
         تاچند لحظه ی آتی، به دیارترکستان میرسیم دیگر
         
         همواره میخواستم من بی جهت باشم
         آن رفتارهای زشت همسرش بود مرا،
         تحریک می‌کرد یک جهت باشم
         روزی میان اوج دعواشان، مثل جنی سردرآوردم
         تنها با یک حرف، من از اوج بدبختی دوستم، سردرآوردم
         تا خواستم حرفی بزنم ،  
        زنش به تندی گفت : تو دیگر زِر نزن آقا
         گفتم ای طفلکی دوستم ،
         تو یک کویریافتی ، درمیان اینهمه باغها
         
         رو به دوستم گفتم : چه میکشی ای جان؟
         یک لحظه مرا تحمل نیست ،
         دراین مُردگی چه میکشی از آن ؟
         راهم گرفتم بیرون آمدم ازخانه‌ای که پرشده بود ازشب
         بیرون ، روشنایی بود ،
         دیگر حالم بهم میخورد ، ازآنهمه شب
         
         این زندگی، نه ببخشید این مُردگی ،
         تا خرخره ی دوستم آمده است بالا ،
         تا کِی ‌شود که بسوزانَد آن بستر
         چندین باراو اعتراض کرده ست ،
         درانتظاریست ، آتشی ست پنهان، زیر خاکستر
         
         تا چند وقت دیگر،
         فکرمیکنم خبری، چه مرگ چه حیات ،
         پخش می‌شود زخانه اش دیگر
         
         من چه گویم دلم پُر از درد ست
         درگوشتان گویم ، میترسم بشنود دوستم ،
         ازپخمه گی خود چندشش آید ،   
         : او حتی ، مال ومنال دوستم به سرقت برده ست
         
         گرکه بتواند جدا گردد از آنهمه شب ،
         اینک چوب خشکی بی برگ است
         اما مهم نیست جای دلخوشی باقیست ،
         از زمستان به درآید او،
         با یک بهار، دوباره پُر برگ است 
         
         بهمن بیدقی 98/10/6
         
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸ ۰۹:۲۱
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و جالب بود
        تنها به قاضی نرفته اید؟ خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸ ۱۲:۱۸
        باسلام وعرض ارادت بزرگوار
        سپاسگزارم از نظر ارزشمندتان
        معمولاً سعی میکنم ناعادل نباشم
        ازنظر محبت آمیزتان ممنونم ، بسیار نسبت به من لطف دارید
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸ ۱۱:۱۰
        خندانک
        سلام خندانک
        راهم گرفتم بیرون آمدم ازخانه‌ای که پرشده بود ازشب
        بیرون ، روشنایی بود ،
        دیگر حالم بهم میخورد ، ازآنهمه شب

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنهابندشاعرانه ی شعرتون همین بند بود
        وخیلی هم عالی بودتصویرش اما
        بقیه اش عین یه داستان بود ...
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸ ۱۲:۱۲
        باسلام وعرض ادب
        ممنونم از ارائه ی نظر محترمتان
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        يکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸ ۰۸:۰۵
        سلام و عرض ادب
        چه غمگین و چه سرنوشت محتومی
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸ ۰۸:۲۳
        باسلام و عرض احترام بزرگوار
        کاش نتیجه ی اعتماد و انتخاب صادقانه مان هیچگاه ناامیدی نبود
        کاش از انسانیت انسان ، هیچگاه سوءاستفاده نمیشد
        ولی متأسفانه بیرحمانه وخودخواهانه میشود.
        سپاسگزارم از نظر ارزشمندتان ، که مرقوم فرمودید
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸ ۱۰:۳۷
        خندانک خندانک
        خواندم
        برای من لذت بخش است
        همیشه سرافراز باشید
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸ ۱۲:۲۰
        باسلام وعرض ارادت بزرگوار
        سپاسگزارم از نظر ارزشمندتان
        ازنظر محبت آمیزتان ممنونم ،
        بسیار نسبت به من لطف دارید
        سلامتی و موفقیت روزافزونتان را از خداوندمهربان، آرزومندم
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد ( مسعود م )
        يکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸ ۱۲:۲۶
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸ ۱۳:۰۰
        باسلام و عرض احترام
        تشکر میکنم از لطف بیکرانتان
        سپاس
        ارسال پاسخ
        سید احسان موسوی ( سام )
        يکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸ ۱۷:۴۶
        درود
        قلمتان نویسا جناب بیدقی خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸ ۱۸:۴۰
        باسلام و عرض احترام
        سپاسگزارم از شما بزرگوار
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0