بازنویسی غزلی از کتاب
#ماصابردردهای_خویشیم
درد دارد...
درد دارددلی که در سینه ، جا نمیگیرد از سر اجبار
میزند با زبان سرخش باز ، سر سبزش به سختی دیوار
درد دارد دلی که بی تاب است . روز و شب بی اراده در خواب است
یک نفر باید این دل مارا ، آخر این غزل کند بیدار
درد دارد عجیب و بی درمان ، مثل سردرد مزمن میگرن
دردی از جنس ام اس ازنوعی ، که نمی آیداندر این گفتار
درد نامحرمی به محرم ها ، درد تنها شدن در این تن ها
درد واماندن از رفیقانی که زمانی شمارشان بسیار
درد دارد سقوط خاطره ها از بلندای بودن و رفتن
دوری از هرچه دوست میداری ، مثل محکوم و خواب چوبه دار
درد دارد مقام استادی ، که برایش هزینه ها دادی
خوشنویس و غزلسرا ، شاعر ، سرصدکار و در عمل بیکار
درد دارد حقیقت جاری ، که کسی رو به من نمیگوید
غربت خانگی شبیه کسی که ندارد اجازه دیدار
درد دارد سکوت مادر ، درد. مثل درد خماری افیون
مثل تصویر سرزدن های داعشی های پست و بی مقدار
درد دارد سرودن یک شعر ، غزلی عاشقانه و طناز
گفتن از بوسه بر لب شیرین ، آن زمانی که خسرو شد بردار
درد دارد نگاه خسته تو ، درد دارد حضور خسته من
یک تلاقی میان چشمان دو نفر عاشق و دوتا بیزار
امیرحسین مقدم
سرودن : مهر ۱۳۹۳
بازنویسی : آبان ۱۳۹۶
.
غمگین و به نوعی مبین مشکلات جامعه