باران دوباره شور باریدن گرفته وا کن آغوشت
قلبم میان سینه کوبیدن گرفته وا کن آغوشت
جز نبضِ آرام و تپش ها و نفسهای تو این گوشم ؛
کلّ صداها را ، به نشنیدن گرفته وا کن آغوشت
روشن کن آتش در هوای دلبرانه طبعمان اکنون؛
فنجانِ چای داغ ، نوشیدن گرفته وا کن آغوشت
من شعر تَر میگویم و میخوانی اش با لذتی شیرین
پای قلم بی وقفه رقصیدن گرفته وا کن آغوشت
لبریز کن پیمانه ها را از شراب ناب شیرازی
پیمانه با دست تو چرخیدن گرفته وا کن آغوشت
لبهای من قصد تجاوز دارد از لبهای شیرینت؛
دیوانه ات مستانه بوسیدن گرفته وا کن آغوشت
در کلبه ی زیبای احساساتمان این جان بی تابم؛
با هُرم آغوش تو پیچیدن گرفته وا کن آغوشت
با شیطنت هایت ببر آن دورها تا کودکی من را
از عمق جان ، دل ، فازِ خندیدن گرفته وا کن آغوشت
با شانه هایت لای گیسوی سیاهم بید مجنون هم؛
مانندِ یک رقاصه لرزیدن گرفته وا کن آغوشت
خورشید زیبا ابرها را پس زده بر صورت ماهت!
رنگین کمانِ عشق ، تابیدن گرفته واکن آغوشت
با شُرشُرِ باران زلالِ چشمه ی شعر و غزل هایم
قُل می زند آرام ، جوشیدن گرفته واکن آغوشت
شبنم به روی برگ گلها مثل اشک شوق بر گونه؛
با پیچ و تابی ناز ، غلطیدن گرفته وا کن آغوشت
آغوشم اینجا پای شومینه در این باران آذرماه؛
بر سینهٔ تو حسِ خوابیدن گرفته ، وا کن آغوشت
پیچیده عطر پونه های تازه در بام و در و ایوان
به به چه زیبا شوقِ روییدن گرفته وا کن آغوشت
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
بسیار زیبا و سرشار از احساس بود
با ردیفی متفاوت