چهارشنبه ۲۸ آذر
|
دفاتر شعر معصومه فیروزی کریانی
آخرین اشعار ناب معصومه فیروزی کریانی
|
مادر
خواب بود کنارش نشستم و به صورت زیبا و معصومش نگاه کردم.به صورتی که در نبود مادرش سیلی از اشک بر او جاری بود قبل از خواب از مادرش گفته بودی،مادری که سالها رفته بود و او را با غصه ها و دلتنگیهایش تنها گذاشته بود از دستان نوازشگری که هر صبح بر پهنای صورتش کشیده می شود تا او را بیدار و روانه مدرسه کند.از مادری که قبل از رفتن به مدرسه صبحانه اش را با نان تازه و لقمه ای پنیر حاضر میکرد.از مادری که بارها او خورده بود زمین و بهش گفته بود مرد اگر هزار بار هم بخورد زمین باید دست به زانوهایش بزند و بگوید یا علی.و او ای حرف مادرش را خوب فهمیده بود.از مادری که قبل از رفتن به مدرسه دست نوازش بر سرش می کشید و او را روانه میکرد او نیز قبل از رفتن دستان مادر را می بوسید و با تمام وجود می بوئید.اما حالا جز خاطره و یک قاب عکسی بر دیوار چیزی از او ندارد آن قدر از مادرش گفت، تا اشک از چشمانش سرازیر شد دلتنگیش را می فهمیدم،می دانستم چه می گوید کنارش نشتم دستی به سرش کشیدم با او حرف زدم آرامش کردم گفت :تو می دانی امشب چه شبی است گفتم : نه خودت بگو فقط یک جمله گفت: فرشته ای آسمانیم مادر تولدت مبارک و به رختخواب رفت و هق هق کنان خوابش برد تا شاید بتواند در خواب برایش تولد با شکوهی بگیرد شاید دلتنگیش تمام شود.مادر چه واژه ای زیبایست که اگر دریا مرکب و تمام کائنات کاغذ شوند توصیف نمی توان کرد.مادر....مادر.....مادر....
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.