لب های ناز یار ...
چه نازی دارد آن لبها که بر لبهای ناز یار بگذاری
ببوسی بوسه اش را در ردیف بهترین آثار بگذاری
چه عشقی دارد آن چشمی که بر چشم خمار یار افتاده
نگاهش راکنار خاطرات ناب و بی تکرار بگذاری
چه حسی دارد آن وقتی که ازدستش بگیری شاخه گل را
گلت را برتر از زیباترین گل های صد گلزار بگذاری
چه لطفی دارد آن اخمی که بعدش بازتاب خنده ای باشد
به امید صدای خنده اش جان را فراز دار بگذاری
چه ضربی دارد آن رِنگی ، که رَنگ از روی مهتاب تو می گیرد
چه حظی دارد آن زخمی که زخمه بر رخ بم تار بگذاری
چه کیفی دارد آن عطری که در امواج زرد مزرعه جاری است
نوک انگشت هایت را به رد دانه های پاک گندمزار بگذاری.
....
#امیرحسین_مقدم
۱۳/ بهمن / ۹۷
پ . ن
صبح روز شنبه ۱۳ بهمن ۹۷ در مسیر خانه تا دبیرستان ، بیتی از شهراد میدری نازنین افتاده بود توک زبانم :
چه حالی میدهد دستت به دستِ یار بگذاری/ قراری خیس در بارانِ گندمزار بگذاری.
ده دقیقه آخر مسیرم را همیشه پیاده می آیم. در سرمای صبح زمستانی و با حال و هوای غزل دلبرانه شهراد این چند بیت را نوشتم
( البته با یک رکن اضافه یعنی پنج بار مفاعیلن )
.
بسیار زیبا و جالب بود