گیسوان در زلف باد و بوسه بر دستان باران
دختر چوپان نوازد ساز سرنا بهر یاران
بوی عطر کاهگل مست مستت می کند
برکن این تن،بهر روحت پا بنه بر خاک سامان
بهترین کاخ جهان است،این بود قصری خدایی
یک طرف ایوان و آغل، یک طرف پستو و دالان
آن طرف سردابه و مطبخ بود از بهر پختن
آن وسط حوض وسیعی، و میانش ماه جانان
می رود بابا به صحرا تا رسد بر جو و گندم
بهر مادر،کار خانه باشدش یک صد هزاران
یک طرف دار گلیم است، یک طرف جاجیم و قالی
یک طرف دعوای بزها، یک طرف آواز مرغان
بهر مرغان ارزنی پاش،آن دو تخمش را سوا کن
بهر گاو آن کاه تازه،آن علف از گوسفندان
نم نمک مادر بدوشد شیر آن گاوان مادین
خامه و ماستی بسازد بهر اینان یا که آنان
نوبت این چهار اتاق است تا شوند جارو و پارو
می کشد جارو به ایوان می زند آب از پس آن
آن تنور آتشین است،خمره ها از آن گندم
چانه،چانه،دانه،دانه می پزد جانان من نان
تا به شب او پشت قالی می زند نقش و نگاری
می پزد در مطبخش شام،می رسد ناخوانده مهمان
بهترین شام جهان را مادرم کرده مهیا
می کند مهمان نوازی،ای فدا،این جان به قربان
می رسد بابا ز میدان می کند خدمتگزاری
بعد از آن یک روز کاری هر دو بودند شاد و خندان
می زند بوقی به ماشین،می پرم از خواب شیرین
رفته اند جانان ز دنیا چشم من همواره گریان
خواندم ولذت بردم
سرودبسیار زیبایی بود
درودبر اندیشه نابتان
شاعر گرامی