يکشنبه ۲۷ آبان
طنز 《 اشتباه تاریخی》 شعری از علی رفیــــعی وردنجانی
از دفتر شعرانگی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۳ آذر ۱۳۹۸ ۰۰:۲۳ شماره ثبت ۷۸۷۴۵
بازدید : ۴۳۱ | نظرات : ۲۲
|
دفاتر شعر علی رفیــــعی وردنجانی
آخرین اشعار ناب علی رفیــــعی وردنجانی
|
بنام خدا
طنز " اشتباه تاریخی"
خاک وسنگ وکلوخ شد به سرم
تا شد از صدهـــزار جا کمــــرم
وای! تحت فشار در رفتنـــــد
پیچها، مهرههای من، فنــــرم
در زدم ناگهان که در وا شـــد
گفتم آقا؛ غلام و دربــــه درم
دخترت را اگر به من بدهــی
میگذارم به روی چشم ترم
گفت اگر زودِ زود گم نشوی
میزنم بر سر تو با تبـــــرم
گفتمش گر مرا کتک بزنـــی
از تو هرگز بدان نمیگــذرم
بعد از آن التماسهای زیاد
حال آمد سراسر جــگرم
گفت این دخترم وَ این هم تو
گر تویی مثل گرگ، شیر نرم
بعد از آن اشتباه تاریخـــی !
بنده مشغول خوردن شکرم
ترسم این است ناگهان شِپلق!
در بیاید ز شِش جهت پدرم
در نـــــگاه شـما هنرمــــندم؛
در نگاهش چه حیف بیهنرم
در نگاه شما شبیه بـشــــــر...
در نگاهش شبیه جانـــورم
جانور هم مراتبی دارد !
آهو البته نه! شبیه خرم
شب که درخواب میروم هیهات
سگ و گربه پُر است در نظــــرم
من اگر مثل "شمس" هم بشــوم
در محاق است روز و شب قمرم
گر بپرسی چه میکنی؟ چه خبر؟
من خود از حال خویش بیخبرم
من همان جنگجوی بدبختم
که شکسته کلاه من، سپرم
شکوه از دشمنان به یاران بَر!
شکوه از یار را کجا ببــــــرم؟
....................
1398/08/18
علی رفیعی وردنجانی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
طنزی خوب