پنجشنبه ۶ دی
تو چه میدانی؟ شعری از سام کامیار
از دفتر عاشقانه های من نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ۲۳:۵۷ شماره ثبت ۷۸۳۱۰
بازدید : ۴۸۰ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب سام کامیار
|
تو چه میدانی که من...
زیر باران غمت خیس شدم...
از طناب ناز چشمان خمارت،
حلقه آویز شدم...
تو چه میدانی و من...
هیچ نمیدانم ازت...
من ز جادوی نگاهت،
سحر آمیز شدم...
تو چه میدانی نگارا...
که غمت تیشه به جانم زده است...
رنگ رخسار بریدم،
زردی پائیز شدم...
تو چه میدانی دگر...
در ره منزل گه تو...
بی هوا راه تهی بوده و من،
وسوسه انگیز شدم...
تو چه میدانی که از...
بعد تو در این خانه...
همدم صندلی خالی تو،
رفیق این میز شدم...
تو چه میدانی که از...
دوری و دلواپسی ام...
آنقدر اشک فرو ریخت،
که سرریز شدم...
تو چه میدانی که در...
فصل جدایی ماندم...
زیر رگبار خزان،
سخت غم انگیز شدم...
|
نقدها و نظرات
|
دورد استاد گرامی سپاسگذارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
پر احساس و زیبا بود