شنبه ۳ آذر
چر ا ؟ شعری از خزان بهار
از دفتر خزان نوع شعر
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۷ شهريور ۱۳۹۱ ۱۱:۱۳ شماره ثبت ۷۷۷۳
بازدید : ۹۶۳ | نظرات : ۲۷
|
آخرین اشعار ناب خزان بهار
|
سايه سنگ بر آينه خورشيد چرا؟
خودمانيم، بگو اين همه ترديد چرا؟
نيست چون چشم مرا تاب دمى خيره شدن
طعن و ترديد به سرچشمه خورشيد چرا؟
طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
آن که خنديد چرا، آن که نخنديد چرا؟
طالع تيره ام از روز ازل روشن بود
فال کولى به کفم خط خطا ديد چرا؟
من که دريا دريا غرق کف دستم بود
حاليا حسرت يک قطره که خشکيد چرا؟
گفتم اين عيد به ديدار خودم هم بروم
دلم از ديدن اين آينه ترسيد چرا؟
آمدم يک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد اين سور شب عيد چرا
قیصر امین پور
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.