جمعه ۲۵ آبان
|
دفاتر شعر فاطمه قشلاقی رحیمی(کاکتوس)
آخرین اشعار ناب فاطمه قشلاقی رحیمی(کاکتوس)
|
ای مه کنعانی من ،من همان زلیخای مصرم که عشقت پرده ی عصمتم را درید و کمند زلف پریشانت از سریر شکوه به قعر نیل حسرتم افکند.
یوسفم من همانم که تورا از گلوگاه شورزده چاه رهاندم و تو همانی که دل شوریده و دیوانه ی مرا در چشمه ی جوشان گناه غلتاندی و خود به مسند عزیز مصر تکیه زدی.
مستی و سکر زندگانی در کام من ،اندوه خفته ایست که از دیدار دورادور تو حاصل میشود .
سهی قد سیه چشم ماه سیمای من!چشمان وحشی تو ،قدح امید من است .
لبم در کام سوزان هوس میسوزد ؛در وادی گناه و جنون خنده های مستانه هوس مرا به وحشت می اندازد...
جانان من !تمام اعتقاداتم را به یغما برده ای ،آمون درونم،بت غرورم را شکسته ای ! حال من بی معبود به کدام میخانه پناه ببرم که باده فروش تو باشی؟!
من در آغوش سرد هجر میلرزم و تو آن گوشه ایستاده ای و با کرشمه و ناز طره از رخ می زدایی.
مست از عطر دلاویز تن تو ،فغان بر می آورم و پیکی دگر از عطر تنت را خواهانم!دراین عرصه هفت خط روزگارم!ساقی من باش و سیرابم کن...ثنا گوی تو ام!
با این دامان گناه آلوده به کدامین معبود توسل جویم ؟!راستی خدایت پذیرای من هست؟!
مسیحای من!کشتی نوح را برپا کن ؛طوفان فراغ در راه است .بیا دریای اخضر فلک را بشکافیم و تا دارالسلام بگریزیم.
آنجا که دم مسیحایی روح بخش تو بر تن نیمه برهنه ام معصیت نباشد .
آنجا که اختران بر گیسوی من تاج عشق گذارند نه کلاه هرزگی!
آنجا که سیمرغ بال و پر گشاید و من و تو را تا شط جاودانگی به ماه عسل ببرد.
آنجا که بلبلان خوش الحان سرود عشق را از نرگس وحشی چشمانت الهام بگیرند و ترانه ی چشم هایت سرود خیال انگیزی شود برای پایکوبی به خجستگی آبستن عشقی نو پا...
عصای دلبستگی را به شط جاودانگی بزن تا از میانه آن بگذریم،و این طفل عشق نوپا را به یمن آیین زرتشت غسل دهیم ؛ و من موعد آن که برسد در گوش این طفل نوپا زمزمه خواهم کرد :چشم هایت را خوب باز کن ! مبادا چشم هایت را ببندی ! مبادا سیمرغ حسادت ورزد و این راز را مایه ی هلاکت تو و سلاح دست عنودان و پلیدان سازد!
چشم هایت را خوب باز کن تا جاودانه شوی ...!
به قلم: #کاکتوس
|
|
نقدها و نظرات
|
متشکرم دوست عزیز. نظر لطف شماست | |
|
متشکرم | |
|
زیبا نگاهید عزیز دل | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.