مهدیِ موعود می آید به ایران غم مخور
خنده گل می شکوفد یار جانان غم مخور
آن زمانی که طلوع شمس ظاهر می شود
کهکشان و جمله منظوم شاد ای جان غم مخور
بس که در هجران گل ماندم بسی نالان ولی
از حیاتی جان گرفتم یاورم هان غم مخور
با گذشتِ روز ، ایامِ جوانی هم گذشت
موی تاریکم سفیدی رفت یاران غم مخور
در چمن دیدم هَزاری پهلویِ گل در عذاب
گفتمش حالت چه طور است گفت پنهان غم مخور
هر که در اسرار دستی بُرد و گشت صاحب قلم
گو لسان الغیب را ای مرغ خوشخوان غم مخور
هُدهُد جانم چو بر قصر تو جانا راه یافت
مشتعل از عشق کن ای سوز سوزان غم مخور
عشقِ مجنون در سرم راه بیابانی گرفت
گر تو باشی مردِ ره شوریده سامان غم مخور
در فراقت سوختم ای دادرس ، فریاد رس
سینه را چون شعله ای در اتشی دان غم مخور
بزم شمع نور گشتی لایق ایمان بود
ای بهار جان جانان درد و درمان غم مخور
هر که در خطِّ الهی راه را در بر گرفت
ابتدا شد انتها ، والیِ دوران ، غم مخور
ولی اله بایبوردی
بسیار زیبا و شورانگیز بود
در وصف انتظار
یا مهدی ادرکنی