شانه های مُرَکّبی

دهه عاشق کشی پایان هرشب میشود
طفل بازیگوش دل اینک  مودب    میشود
رنگ های صورتی از غصه میگردد کبود
شانه های بیدلان رنگ مرکب می شود
بر سر هر کوچه ای فریاد یا حق بر هوا
ابتدای کوچه ها  مانند موکب میشود
شاهد و مفتی و شیخ و پرده دارو کدخدا
مانع بر خود گشته و اینک مهذب میشود
سینه هاآتشفشان از مردمان بی نشان
چو نوا آید برون شیطان موذب میشود
گر به بالین خود آیم دست غم بر سر زنم
جان ز آلایش رها اعضاء مرتب می شود