تلخ ترین مزه هجران من
نقطه پر حاشیه جان من
ای دو سه خط دلبریت مرگبار
حکم من از عاشقیت سنگسار
عاقبت از عشق مرا میکشی
ای نگهت ناب ترین دلخوشی
عشق و جنون را به هم آمیختم
باده هجران به قدح ریختم
در پس چشمان تو زد رعد و برق
شد دل من در تب چشم تو غرق
گیس تو چون رشته تابیده است
عقل مرا زلف تو دزدیده است
نیزه بر دل به مثال سنان
سوز تر از صوت حجاز بنان
من که تماما به نظر ساختم
یک شبه صد قافیه را باختم
ساز دلم کوک به حال تو بود
هر دم و هر لحظه برایت سرود
وصف تو نتوان قلمم وا کند
پشت یلان عشوه تو تا کند
کلبه احزان شب تار من
مرهمِ بر این دل بیمار من
کافی اگر هست برایم ظُلم
پرده بر انداز ز رویت گلم
کهنه شرابم نگرانم نکن
من که بدم بدتر از آنم نکن
ساقی اگر باده به جامت کند
شخص دگر آید و خام کند
من چه کنم با دل پر پینه ام
با غم تو سوخته شد سینه ام
رحم کن این یار رهایم نکن
با طمع و حرص صدایم نکن
ترسم از آن روز که با دیگران
عشق بورزید به هم بی کران
ترس حقیقت شد و اعجاز کرد
بر دگران لیلی من ناز کرد
مست ز آلام خیانت شدم
دیدمش آن روز ولی رد شدم
زاغ سیاهی که بخود رنگ زد
شیشه دل را به چه سان سنگ زد
#هاتف_شهریاری
بسیار زیبا و غمگین بود