« فيض خوشگوار »
اطراف كعبه تا كه بلند است ،صداي ما
شايد جواب ما بدهد ، آن خداي ما
ما را رضاي حق ، به ره كعبه آرزو است
گر حق ، تفقدي بـكند بر رضاي ما
پاي برهنـه ما به ره كعبه مـي دويم
حاجي نشان بكن ، تو همين رد پاي ما
در راه كعبه خار مغيلان ، بسـي بُوَد
از شوق كعبه ، خار نه پنداشت پاي ما
در راه كعبه ما به اميدي ، قدم زديـم
اميد ما بُوَد كه جنان است ، جاي ما
ما نزد آن خدا ، كه مداوم دعا كنيم
تا لطف حق ، قبول نمايد دعاي ما
ما در حدود كوه منا ، لحظه اي دويم
فيضي شود در آن حركات ، مناي ما
ياد آوري كنيم ، در آنجا زِ قهر حق
تا بخشش خدا برسد ، در جزاي ما
اطراف كعبه ، امر خدا را اداء كنيم
حاجت روا شود زِ خدا ، ادعاي ما
هر مشكلي به كار بد و نيك ما بُوَد
لطف خدا بُوَد ، همه مشكل گشاي ما
در ما اميد فيض و كرامات آن خداست
تا فيض آن خدا ، بـفزايد وفاي ما
اينجا به عيش و لذت دنيا ، مبند دل
عقبي بُوَد مراحل عيش و بقاي ما
آن فيض خوشگوار خدا را،حسن بگفت
كـز ابتدا به ما بُوَد و انتهاي ما
لذت بسیاری از خواندن
شعرای زیبای شما که نسیبم شد
قلم روانتان همیشه برقرار
همواره پاینده باشی
درودفراوان برشما