و عشق با وزشِ نام او تولّد یافت چو مهر مست که از جام او تولّد یافت
و آسمان به زمین آمد و دلارا شد و نور و نور و سپس نور، جلوه آرا شد
فرا شَکیب رُخی، چشم های مِی نَفَسی حلال گشتنِ می، التزامِ فتوا شد
چو نیست غیرِ علی همنشینِ حُسنِ نبی به امرِ ایزدیِ دوست، دوست، مولا شد
و دل هنوز به یک جرعه نامِ دوست، خمار کنار جام دگر، باز هم هویدا شد
دلی تمامِ خودش را به پای ساغر ریخت و پیشِ گمشده ی خویش، باز پیدا شد
و واژه ای ز بلندای جلوه، نازل شد و در تمامیِ هستی، علی، معما شد
عجیب نیست اگر نیست کار، دستِ شکیب به هر دلی که نظر کرد ، ناشکیبا شد
چقدر شیوه ی نازش قشنگ و شیوا بود! که چشم عاشق شیدا، دوباره شیدا شد
گرفته بود دلم؛ هیچ مِی نمی نوشید به عشق ساقی کوثر، ولی طربزا شد
و مثل عاطفه، بر چشم عشق، بوسه زدم از آن زمان لبِ شعرم "عسل مصفّا" شد
مرا نِشَسته نبین در سکوتِ ژرفِ نگاه سپاهِ دورِ دو چشمش ببین چه غوغا شد
ز سر، گذشت دگر آب و، آب، آتش گشت و سرگذشتِ دلم دستِ چشمِ زیبا شد
علی ست مثل علی؛ نه خداست؛ نه بشر است علی ست مثل محمد؛ ز دیگران، دگر است
علی ست هستیِ مستی. علی ست مستیِ ناب و دل همیشه به عشقش ز عشق، عشق تر است
شورانگیز و زیبا بود
یاسافی کوثر