عمر ما طی شد و این جمعه نیامد آقا
چند باید که این گونه شویم خون به جگر
نه مگر عاقبت منتظران شیرین است
موسم طی شدن غصه چه باشد مگر
دوستانم که در این ره شده اند پیر و عجوز
همه با حال نزار چشم به راهند بنگر
آه آقا نفسم تنگ شده سینه شرر
می برد جان زتنم صحبت روی تو دگر
آخر ای طره ی شیرین سخن اهل نظر
حال این عاشق دلسوخته را خوب نگر
از فراقت همه دم ندبه بخوانند یاران
عهد بستند که بی تو نشوند یار دگر
طعنه ها دشمن ملعون زده وُ تیغ به دست
همه از بی کسی ام خنده زن و رامشگر
نهراسم از این هلهله ی قوم لعین
چون که هست سوز دلم باتو شوم همسنگر
جان باختن به رهت مایه ی خرسندی من
به امیدی که در آیی و شوم یک عسگر
من اگر مستم و سرگشته و حیران شدم
این بهانه است که شوم در ره تو یاریگر
گر بمیرم و نبینم رخ زیبای تو را
شکوه دارم به خدا از فلک بازیگر
بین اگر جام به دست راهی میخانه شدم
غم هجران تو کرده این چنین سوداگر
همه ی حرف مزینانی فقط این جمله است
مرهم است نام تو آقا به دل پر اخگر
ناب و دلنشین سرودید
اللهم عجل لولیک الفرج