دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر مرصاد رسولی(آسف)
آخرین اشعار ناب مرصاد رسولی(آسف)
|
در این شب ظلمانی ام من ماه را گم کرده ام
اندر خم این کوچه ها من راه را گم کرده ام
رفتم به راه او که تا معشوق را پیدا کنم
یوسف میان چاه شد من چاه را گم کرده ام
گفتم گدا رویی کنم چون او تفقّد میکند
گشتم گدای رویش امّا شاه را گم کرده ام
با دل به راه عاشقی من در بیابان تاختم
بیدل شدم در بادیه همراه را گم کرده ام
جان بی تو آمد روی لب با چشم زاری و طلب
معشوق من چون نیستی درگاه را گم کرده ام
پیش تو ما را منزلت بود و کنون در منزلت
درویشوارم این چنین،چون جاه را گم کرده ام
یک لحظه شد دیدار تو بهر دلم بس مغتنم
من با تغافل لحظهء کوتاه را گم کرده ام
بی تو روا کی باشد آخر خنده بر لبهای من
زجری مدام این زندگی دلخواه را گم کرده ام
|
نقدها و نظرات
|
درود بر بانو شعله گرامی اگه اشعار قبلی آقای رسولی رو بخونید بیشتر متوجه میشید که ایشون چه شاعر توانایی هستن و اگه کامنتهای زیر شعرهاشونم بخونید اینم متوجه میشید که این حقیر قبل از شما این شاعر گرانمایه رو کشف کردم | |
|
بنده قصد جسارت نداشتم استاد ولی یک مقدار از بعضی اساتید دلگیرم درست نیست شعری که خودمان هم میدانیم شعر نیست به دلایل شخصی بیشتر تشویق شود .من واقعا درک نمیکنم چرا چند کلمه میتوانند اتفاقی کنار یکدیگر قرار بگیرند و حس کنیم داریم نامه ی یک بچه ده ساله را میخوانیم و اخرش تشویق هم میکنیم. | |
|
درود بانو تشکر از محبتی که نسبت به این سروده زیبا دارید | |
|
سپاس گزارم از نظر لطفی که به این حقیر روا داشتید مانا باشید | |
|
استاد واقعا از این همه لطف شما چیزی جز یک تشکر از این حقیر بر نمی آید سپاس گزارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود