آهویی ناز و کوچک یه آهوی بانمک
گم شده بود تو جنگل می گفت خداجون کمک
ای خدای مهربون خالق هفت آسمون
منو تو هر چه زودتر به خونمون برسون
جنگل بزرگ و زیباست اینجا شبیه اونجاست
نمی دونم خدا جون که خونه ی من کجاست
امروز شیطونی کردم گفتم بزرگ و مردم
پس می تونم تنهایی تو جنگل ها بگردم
ای وای داد و بیداد صدایی از دور میاد
مثل زوزه ی گرگه تنم به لرزه افتاد
حالا از کدوم راه برم کیه کیه پشت سرم
(پرنده ای پشت سر اهو)
پرنده ای مهربون که رو سرت می پرم
پرنده دیده اهو این اهوی کوچولو
تک و تنها تو جنگل پر از ترس و هیاهو
گفت ای اهوی زیبا دیگه تو نیستی تنها
من اومدم کنارت تا خونه ات بشه پیدا
پرنده رفت و پر زد به هر جایی یه سر زد
به دوستاش هم خبر داد دل و به این سفر زد
همه گشتن و گشتن خونه اش و پیدا کردن
اهوی قصه مون رو باز به خونه اش رسوندن
اهو دوید و دوید با یک دل پر امید
از همه کرد تشکر تا که به مادر رسید
اهو گفت ای مامان جون ای مامان مهربون
قول میدم دیگه تنها نرم از خونه بیرون
بسیار زیبا بود