يکشنبه ۴ آذر
|
دفاتر شعر صدرالدین انصاری زاده
آخرین اشعار ناب صدرالدین انصاری زاده
|
مرا به تن بزن
پیراهن فصول شکسته
از مسیر شیشه آلود اشک هایم
مرا
به شیهه ی اسب های دم تر از عدم بیامیز
مرا
مثل آبشاری که از ماه می چکد
مرا قدم بزن
گربه ها خاکستر تقویم اند که بلند شده اند و بر پشت بام آفتابی عینک های اینک راه می روند
مثل شاخسار های سار و سرو
گربه ها
پرش های سر فرو برده در رفتار خویش اند
که بر پلکان چشم
آن خفیف ترین تابش مهتاب را با روزنامه، مجله، لباس های کهنه و شیشه پاکن به گریه می کشند
گفته بودیم موزاییک های خیس از ابر، لیز است
و آن قدر به هم گفته بودیم
که فراموشی ما را در آغوش گرفت و با بال های بزرگش به آسمان رفت
کیهان
تیتر نمی زند جز برق تصمیم ستاره ها را
در چشم
کیهان
منظومه ای به خوبی نازنینم شمسی سروده است
با همین نازنینم شمسی تاریخ نوشته
این قمریان قمری چه می گویند؟!
نگران نباش
ما جفت جفت شش می آوریم
مثل جوراب
روی اعصاب حتما( باید می فهمیدم؟!!) این قدر ظریف پاورچین نشو
واقعا عدد شش
مثل جوراب نیست؟!
یک بار پاهایت را به خط خوش دور مردمکم به نستعلیق بنویس
این فلکه
هیچ راهی ندارد جز همین فلکه
مسیر شیشه آلود چشم
شیر جنگل آتشنشانی که نیست
این فلکه
با چهل و چند کیلومتر مربع با چلچله هایش، کیهان نانازک نامستطیل از کجا بیاورد؟!
اذیت نکن!
اسکی آورده بودم
که اگر در فراق تو آن قدر برف بارید که جهان را ابرهای زمین گیر فرا گرفتند
فراقت را فراغت ننویسد لب
بر سکوی سوت
اما
روزنامه ها آن قدر وحشی اند که با بال های بزرگ تر از بزرگ دنبال فراموشی می گردند تاصبح های زود گرد گرفته
و صدای جار جار جاروی آن مرد
که هنوز فکر می کند
با لباس نغز نارنجی اش
پرتقال بکر تصویر است بر درخت
معلوم است که انگشت هایت را از جوراب هایت بسیار بسیار بیشتر دوست دارم
حتی اگر پنج در این سپنج
عدد شانس من نباشد
خرافات است این که می گویند
بوسیدن گربه ی مرئی ناخاکستری
آدم را با گل های کف چینی جا سیگاری تاق می زند
من
قسم می خورم که از معماری عصر بیزانس
هیچ چیز نمی دانم
جز به کلیسا مسجد آلودن
جز
تو
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیباااااااااا