يکشنبه ۹ دی
|
دفاتر شعر علی مزینانی عسکری
آخرین اشعار ناب علی مزینانی عسکری
|
یادش بخیر... بگذریم
باز می گویم شما گوش کنید
شعر می گویم و شاعر نیستم
به غنیمت شمرید عمر عزیز
وقت خود را ندهید هدر
بگذرید زین دفتر
و نخوانید بامن
باورم نیست دگر
آبی دریاها
پاکی جویبارها
که دگر رفته زدست
مهربان دلدارها
به خداوند خدا
که خداییش یکتاست
هم صفا نیست دگر
دوستی ها بر باد
همه رفته از یاد
یاد ایام بخیر
آن روزها
توی سرما
پای کرسی
بی بی ام چادر گلدار به سر
مادرم مجمعه ی پر ز محبت در دست
پدرم ناز نگاه کودکانش می خرید
بعد سرمای زمستان باز می آمد بهار
عید نوروز بوسه ها می گشت فراوان
هدیه هامان بود بسیار
و چه خوشحال بودیم
«نرم و نازک، چست و چابک، می پریدیم از لب جوی، می دویدیم همچو آهو، با دو پای کودکانه»
سوی شادی
توی صحرا
یا کویر خشک و خالی
در سراب و تشنه ی آب
بی فریب و بی خیالی
زیر گامهای پر از شور
درد می گردید بسی دور
له می گردید همه رنج
طی می شد غصه و غم
شور و شادی ها فراوان
دشت و صحرا پر زباران
سبز و خرّم
نرم و نازک
گل به بلبل بوسه می داد
خنده بر لب جای می داد
بوی ریحان عطر بسیار
پر می گردید خانه
شاد می گردید زمانه
منّت از نامردمی کم
مهربانه
خار باگل
همنشین باغ و بلبل
شب سکوت و دیده بیدار
روز کار و سعی بسیار
روزگار مردم ما
با صفا و شادمانی
در نگاه مهربانی
لطف ، بسیار
کس ز ناکس ناله کم دشت
ناجوانمردی فنا بود
بی وفایی هم جفا بود
هجر یاران هم و غم داشت
در دل شب
زیر باران ستاره
ظلم ظالم پاره پاره
ماه می خندید به خورشید
روزشان در فکر چاره
از حضور پرتلاطم
خستگی شرمنده می شد
گاه می خندید به کوشش
گاه می نالید ز جوشش
نه خیال آب و دانه
نه غم رنج زمانه
سوی صحراها روانه
روزشان پر بود ز امید
ماه می خندید به خورشید
شاد می گردید ستاره
سوسوی مهتاب پیدا
راه می گردید نمایان
با ترانه!
نیمه ی شب
خنده!
تا سحر سجاده ی مهر
عبادت!
روز ،کار
باز شب
شور و شادی
ماه می خندید به خورشید
روزگار مردم ما
بود زیبا بود زیبا بود زیبا
بازنویسی؛ تهران- 15 اسفند1397
|
نقدها و نظرات
|
درود و ارادت جناب عسکری گرانقدر بسیار زیبا بود دستمریزاد | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
به جد شعری زیبا و شاید هم فراتر از زیبا خواندم
که حس بسیار نابی را به من هدیه کرد
در پناه ایزدمنان باشید و برقرار و سالم بمانید