پنجشنبه ۶ دی
|
آخرین اشعار ناب سید سجاد فخری
|
چه کسی باز مرا می خواند؟
چهره اش در نظرم زیبا نیست
چه پر احساس مرا می خواند
آری انگار خود تنهاییست
آری انگار که می خواهد باز
که من او باشم و او والی من
توی این بی کسی حادثه بار
بشود آفت خوشحالی من
چه کنم نیست کسی عاشق من
یا اگر هست همین تنهاییست
باز اما به خودم می گویم
بعد از این غمزده شب فرداییست
اگر امروز غریبم، شاید
همه فردا بشناسند مرا
شاید اینگونه و اما شاید
سایه ها هم نشناسند مرا
همه مردم بگریزند ز من
رنگ غربت بشود عالم من
یا بمیرم که پس از من شاید
بچکد اشک کسی در غم من
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و سپاس پیشنهادی برای جایگزینی دارید؟ | |
|
سلام و عرض ادب ممنون از نقدتون. اما فکر نمی کنم برای نیاز باشه از اول برای خوشحالی توضیحی داده بشه که بعد به تنهایی ختم بشه. درضمن: « آفت تنهایی» به نظر بنده یعنی چیزی که موجب از بین رفتن تنهایی میشه و نمیتونه درست باشه. ادامه شعر هم یه جور خوف و رجا نسبت آینده هست و به طور خلاصه: *تنهایی وارد دنیای شاعر شده *شاعر از این بابت غمگین است اما نسبت به آینده بیم و امید دارد. امید به برطرف شدن تنهایی و ترس از امتداد آن تا مرگ ممنون از اینکه نقد کردید | |
|
سپاسگزارم. لطف دارید ممنون میشم اگر نقدی هم بر شعر هست بفرمایید. | |
|
سپاسگزارم. لطف دارید ممنون میشم اگر نقدی هم بر شعر هست بفرمایید. | |
|
سلام. ممنون از شما همین که لطف می کنید و سروده های بنده رو مطالعه می کنید افتخار بزرگی برای منه. | |
|
سلام. میشه جایگزین کرد. ام به نظر بنده ا "توی" روانتر هست و حس شعر رو بهتر منتقل می کنه. ممنون از پیشنهادتون | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غمگین و زیبا بود