غروب امـشـب چـه دلگـیر و غم انگیزه
چـه بـی روح و چـه تلــخ و گـریـه آمیزه
میاد از كـوچــه ســـوز ســـرد تــنهایی
بـهـار از خـــونـه رفـــتـه فـصـل پـایـیـزه
نگاه عاشقی امشـب به راهـم نیست
از امشب مونسم جز سوز آهم نیست
چه غمگـیـنـم كـه رونــق رفـته از خونه
دیگه اغوش گـرمی تكـیه گاهم نیست
چرا خـورشـیـد از ایــن خـونـه گـریـزونه
شـبـم مـحــزونـتــر از شــام غـریـبــونه
همـیشه تا شـــدم عاشق غروب اومد
چـرا عـاشــق كـشی ایـنــقـدر آســونه
گناهم چیــسـت كـه خندیدنم رؤیاست
پر از دردم، همـیـشـه گـریه ام برپاست
فقـط رنـگ ســیـاه شــب رو مـی بـینم
غروب از هـر كـجـای خـونـه ام پیداست
به هر سو می كنم رو مــرگ مـی بینم
نمــیـشـه بـــاورم؛ ایـنــــقـدر بدبـیــنـم؟
ســئـوالـی دارم از دنـیــا و مـی پـرسم
كه آخر مــن چــرا ایـنــــقـدر غمـگـینم؟
یشه تا شـــدم عاشق غروب اومد
چـرا عـاشــق كـشی ایـنــقـدر آســونه
گناهم چیــسـت كـه خندیدنم رؤیاست
پر از دردم، همـیـشـه گـریه ام برپاست
فقـط رنـگ ســیـاه شــب رو مـی بـینم
غروب از هـر كـجـای خـونـه ام پیداست
به هر سو می كنم رو مــرگ مـی بینم
نمــیـشـه بـــاورم؛ ایـنــــقـدر بدبـیــنـم؟
ســئـوالـی دارم از دنـیــا و مـی پـرسم
كه آخر مــن چــرا ایـنــــقـدر غمـگـینم؟
غمگین و زیبا بود