آسمان بی تو از خدا خالیست
بی تو سخت است اهل دین بودن
مستحب است عاشقت باشم
مستحب است این چنین بودن
از دلِ غارهای پوچگرا
دعوتم کن به خواب معنوی ات
که مرا برگزیده خواهد کرد
با جنونِ تو هم نشین بودن
در دلت ردِّ پای یک شاعر
در نگاهت «جهانِ افلاطون¹»
_فارغ از حسِّ مالکیّت و جبر
سایهای بر کفِ زمین بودن_
اسبها از تو یاد میگیرند
فوت و فنِّ سوارکاری را
شانههای خمیده میدانند
در خورِ توست پشتِ زین بودن
من تو را ای کهنترین «دیوار»
قرن ها پیر کردهام انگار...
به خدا سرشکستگی دارد
روی پیشانی تو «چین» بودن!
خندههایت «همیشه غایب²» بود
توی شبهای بی«فروغیِ» من
بعد از این صبحِ گریههایم باش
آه از این «باش» و آه از این بودن!
اتوبوسِ نشسته در چمدان!
به زنانی که می روند بگو
بیهوس نیست بیهوس ماندن
بیهوس نیست بهترین بودن
داخلِ «غارهای¹» تنهایی
ما به تصویر عشق خیره شدیم
پشت سر، یک جهانِ بیمعنی
روبرو، خسته از یقین بودن...
■■
می پرم از بلندیِ خوابت
و تو را ناشیانه میبوسم
عشقِ دیوانه! عشقِ دیوانه!
با تو سخت است اهلِ دین بودن!
________________________
۱- اشاره به «تمثیل غار» افلاطون و فلسفهی آن
۲- آهنگی از «فریدون فروغی» با ترانهی «شهیار قنبری»
#جعفر_حبیبی
1397/06/11
زادروزتان مبارک