تو که نفی ام کنی هربار تو بودی خود چه میکردی؟
خودت را جای من بگذار تو بودی خود چه میکردی؟
در این مومن سرا هردم گناهی از کسی سر زد
سوالت میکنم اینبار تو بودی خود چه میکردی؟
من از جنگ و من از کشتن من از ویرانی بیزارم
میان این همه پیکار تو بودی خود چه میکردی؟
صداقت ریشه اش خشکید دل بیچاره پژمرده
همه دیوانه و بیمار تو بودی خود چه میکردی؟
چقدر صبر و شکیبایی برای هیچ میکوشیم
شدم از وعده ها بیزار تو بودی خود چه میکردی؟
ز پندار خدا هردم نمیشد دلبری غافل
بریدند رشته ی افکار تو بودی خود چه میکردی؟
عبادت نیست آن چیزی که ما هر لحظه میخوانیم
جداییم از خدا انگار تو بودی خود چه میکردی؟
چرا خوابیده ای جانم ببین این ناله ی حق است
نباشد یک نفر بیدار تو بودی خود چه میکردی؟
نمازها اول وقت و همیشه ظلم پابرجاست
رفیقا تف به این تکرار تو بودی خود چه میکردی؟
همان ذکری که هر عابد بخواند بهر معبودش
شده بازیچه و ابزار تو بودی خود چه میکردی؟
ندیدی بعد استغفار زدند بر مال این ملت
خودت را جای من بگذار تو بودی خود چه میکردی؟
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود