سلام و عرض ادب به تمام فرهیختگان عزیزم . مدتی بود که از عطر وجود شما دوستان محروم بودم امروز دوباره هوس کردم در این هوای خوش جمع شما نفس بکشم این شعر تقدیم به همهی شما بزرگواران
عطر بهارانه
سركش مي میخانه، کم خور غم بیگانه
پر کن دو سه پیمانه ،خوش باش در این خانه
خاکم همه کوی تو، عطرم همه بوی تو
جانم همه جوی تو ، ای دلبر جانانه
صد بار نگون شد مه، از چاه برون شد مه
هر بار برآمد باز، روشن شد از او خانه
ای قربت هرتقریب، ای حرمت هر تهذیب
ای سوز و گداز عشق ، دردانه ی فرزانه
با خلق سفرکردم ، از خویش گذرکردم
همخانه شدم با دیو، با خویش چو بیگانه
اسرار نهانم گو، صد قصه به جانم گو
آتش زن وجانم سوز، در عشق تو شاهانه
ای محرم هر منزل، ای شمع دو صد محفل
رفتی ز بَرَم رفتم، از دست چو پروانه
در جمع، ریا دیدم ، از خلق چه ها دیدم
کوته نظران، در راس ، شد شهر، گداخانه
دزدی سر منبر شد، سرگین بُد و عنبر شد
همخانه ی ما گردید ،همخانه ی بیگانه
در فصل زمستانم، حیران و پریشانم
بوی گل و سوسن رفت، وآن عطر بهارانه
امید مکُش جانا، پیمانه بگردانا
دیری نشود زین فصل، گلشن بشود خانه
زین فصل گذر باید، فصل دگری آید
از خاک برآید باز ، آن سبزی جانانه
بلبل به چمن آید ، گل خویش بیاراید
صد باغ به بار آید، زین بارش مستانه
آن دیو زمستان مُرد، ابلیسِ زمان پژمُرد
ای عزم مکن شکوه، زین نعره ی مردانه
به شعر ناب خوش برگشتید
تقدیمی زیبایی را هدیه آوردید
مبارک همه دوستان باشد
موفق باشید