دوش دیوانه شدم رازِ تو اِفشا کردم..
راز افشا و ھمه نامِ تو اِنشا کردم..
یک نظر ماه تو پیدا شدی و رقص کنان،
کوک در ساز و ترا نغمه و آوا کردم..
چون نمودار شدی والِهِ دیدار شدم،
مژده یِ ھر قدمت عالمی رسوا کردم..
نتوان وصف نمود لحظه ی دیدارت را ،
مثنوی دفتری و اندکی اِملا کردم..
مست بودم ز می و ساغر و ساقی و خطا،
خوش خیالی..! که زِ چشمانِ تو اِخفا کردم..
به سر افتاد ترا مست رھا سازم من،
تا رھایت نکنم وعده به فردا کردم..
ھمچو مجنون یکی یادِ تو مھمانم شد،
به بیابان شدم و لیلی و لیلا کردم..
ھر کجایی که مرا کوی تو شد میخانه،
باز در خویش ترا معنی و پیدا کردم..
نَبُدَم طاقتِ مستی و مرا طاق شکست،
ھر چه آباد،خراب و ھمه اِمحا کردم..
چون که بی دار بُدم دغدغه یِ، دارم بود،
صد تَفَّاُل زدم و طرحِ معما کردم..
ھمچو منصور دوصد کُوسِ اَناالحق زدم و،
تا که سرمست شدم، اِنّی و اِنّا کردم..
چون مرا مست بدید حضرتِ حق یارم شد،
وه چه خوش باد مرا ، داری که برپا کردم..
تا مرا بند گشود نامیِ کنعانم کرد،
ھمچو یوسف شدم و یادِ زلیخا کردم..
چون که ھشیار شدم دغدغه، بارانم شد،
بس در اندیشه اَلِف شاید و امّا کردم..
بھرِ دیوانگیِ بارِ دگر مست شدم،
باخدا مستی و بد مستی و غوغا کردم..
آتش افروختی و ھیزم آن "ابراھیم،"
حکمِ تردید مرا دادی و..................،
.
.
.
.
امضا کردم....................................