سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        چند کوتاه1.

        شعری از

        حجت اله یعقوبی(سکوت)

        از دفتر هدیه ی سکوت نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۱ ۱۲:۳۰ شماره ثبت ۷۰۲۸
          بازدید : ۹۷۴   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حجت اله یعقوبی(سکوت)

        1.

        ای یگانه

        یک جان، نه!

        صد جان به قربانِت

        بوته زارانِ سکوت

        میهمانِ نگاهِ مهربارت،

        -سیراب

        سبز

        سبزِ تجلّی-

        در کوهسار دستانت

        آرمیده است...

        و من

        با زنجیره ی آواز پرندگان و رقص پروانگان

        رویاهایم را می بافم

        اگر صدای خشکِ این کلاغ

        از فرازِ سرم دور شود،

        دور!...

         

        2.

         

        می خواهم آشپزی کنم!

        ببینم، چه دارم؟:

        واژگانی

        از جنس سبزینه و نور،

        کاسه ای احساس

        از جنسِ بلور،

        و دمِ عشق

        که اندیشه ی سوزانم را

        شعله ور می سازد!

        حال، کمی حوصله می خواهد

        تا اندوهی

        -لاجرعه-

         سربکشد

        روزِ خوشم را!

         

        3.

         

        آرام باش!

        می خواهم پسرم را بیاموزانم

        چگونه سنگ ، در قلاب بگذارد

        نشانه بگیرد

        و بیندازد!...

        گفتم هیس!

        می خواهم صدای شکستن را، بشنوم!

        برخیز، پسرم!

        آماده شو!

        و تو ای خدای

        قربانی بفرست

        تا عیدمان باشد!

         

        4.

         

        دیگر نه گرگ می خوردمان

        نه دزد می بردمان،

        که امانت خدا را بدیشان واگذاشته

        و سکوت پیشه کرده ایم

        تا چندی در امان باشیم

        در عزلت واره ی خویش

        بی آنکه سرِ بریده ی شرافت را

        دلی، نگران

        نگاهی، خشمگین

        و اشکی، چکیده باشد!

        بی آنکه چشمی

        فوّاره ی خون را

        دیده باشد

        بی آنکه گوشی

        شکستنِ بغضِ هر روزه ی آن گلو را

        شنیده باشد

         

        و من

        در میان اینهمه بیداد

        تنها، نشسته ام

        چونان سنگ پاره ای

        به خاک افتاده  را

        و بوسه ی خونینی را انتظار می کشم،

        و فریادِ آخرین

        در پرتابی ...

         

         دیرگاهی ست!!!

         

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3