جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب مهدي شريفي
|
مثل هر شب زخم خود را خوانده ام!
من الاغ این اناالحق رانده ام!
یک ضریح بی نشانم در زمین!
یک بقیع گریه ام تنها همین!!!!…..
تحریر اشتیاق شرقی من!!!….ای دوشیزه ی آتش!!!….ای حرارت شفق!!!…ای عریانی خالص!!!…ای لبهای آتشین جام!!!…ای مخیّله ی شب های نفرت و شهوت!!!…ای باکره ی پیاله!!!…قلب بیمار من هلاک جرعه ای ابدیّت است….مرا در خودم بنوشان!!!…بیا در فاصله ی بازوانم قرار بگیر ، در فاصله ی مرگ و فراموشی!!!…مرا به فراموشخانه ی مژگانت دعوت کن!!!…به میخانه ی تبسمت!!!….به سینی های تپنده ی نگاهت!!!…به تابستانه ی پر حرارت گیسوانت!!!….از عشق برایت گفته ام ، از عاشقی ، از تپش های گاه و بیگاه نگاه!!!…باز می گویم!!!…در این هذبانهای یک مرده ی چپ دست ، چیزی بجز نجواهای یک قلب زندانی نیست!!!…این تفالیته های نگاه من است که از دست چپم تراوش می کند….بر من خرده مگیر ای بانوی شکوفه و جام!!!….عاشق جانوری از جانوران دوزخ است که پیرامونش را شراری جگرسوز از آتش گرفته است!!!…عاشق ترجمه ی فارسی تاوان است!!!….می پرسی چرا عاشق از جانوران دوزخ است؟!!!….چرا معنای او تاوان است؟!!!….عاشق نفی اله و عباد کرده است….اثبات معشوق را بر همه چیز اولی دانسته است!!!…جبر مطلق است در راه معشوق….او همان معنای ” اُخرج ” است…او همان ” و اشر نفسک ” است…او حصّه ی ما یشاء است…او ” هالک من یشاء ” است…او ” غالب علی امره بس معشوق ” است….او اهل سرزمین سوختن است…پیرامونش همه آتش است!!!…آب می نوشد و می گوید : سوختم!!!….اگر عاشق نباشد ، سرزمین امپراطور دوزخ ، زمهریری سخت به خود می بیند!!!…عاشق قیامت آتش است…..عاشق جلجتای زیبای پسر آدم بر شانه های خداست!!!…او تاوان است!!!…اگر کسی نباشد تاوان بدهد ، آتش را برای چه کس روشن کنند؟!!!!…عاشق آتش می نوشد تا غضب سخت هجران را سالها و قرن ها تاب بیاورد!!!…دیده ای؟!!!…دیده ای هنوز خسرو و شیرین اهل این روزها هستند!!!….تابعد.....
|
نقدها و نظرات
|
سپاس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.