داشتم نازک دلی با طرحی از عشق و عقیق
سنگ را بر شیشه کوبیدی ، بگو ، حالا « دلت آرام شد » ؟؟؟
پیش ِ چشمانت غرورم ذره ذره آب شد در هم شکست
دلبرا تَر شد فضای ِ چشم های خسته ام ، حالا « دلت آرام شد » ؟؟؟
باز هم با هر بهانه در دلم آشوب کن ، رنجی بده ...
واااای بس درگیر ِ دَردم کرده ای ، حالا « دلت آرام شد » ؟؟؟
یاد می آرم تو را روزی که بودی پا به پا چون سایه ام
نور را گُم کرده ام در کوچه های بی کسی ، حالا « دلت آرام شد » ؟؟؟
در وفای ِ قلبِ تو مشکوک بودم ... خوب شد ...
تا به سر حدِ یقین هُل داده ای فکرِ مرا ، حالا « دلت آرام شد » ؟؟؟
هر نَفَس با هر هَوس دنبال کردم خواهش ِ مستِ تو را
دست ِ آخر باز ماندم ، صبر ِ من سرشار شد ، حالا « دلت آرام شد » ؟؟؟
من که رفتم با دلی آزُرده و زخمی عمیق ...
در میان ِ خاطراتم وصله ای مبهم شدی ، حالا « دلت آرام شد » ؟؟؟
بعدِ من بیچاره صیدی که فِتَد در دام ِ تو
اینک این «من» طبلِ رسوایی زدم بر بامِ تو،حالا « دلم » آ رام شد ...
متفاوت و زیبا بود