تو نان میخواهی و من عشق...
1. شب از چشمان سیاه تو
سیاه ِ سیاه است ،
من از سیاهِ غمت
سیاه بخت !.
2. شبی همچو جوی آب
بیا به پای درخت عمرم
دارد یواش یواش خشک می شود.
3. خانه تکانی کرده ام
سفره ی هفت سین به پاست
برف های دلم آب شده
همه چیز مهیا است
بهار حضورت را برسان.
4. تو نان می خواهی
و من عشق !
تو برای همیشه
من برای گاه و بی گاه.
5. عاشق نبوده ای
و گرنه نمی گفتی :
- بارِ غم دل را چگونه می کشی ؟!
6. گیاه خشکی شده ام
بی عشق ،
ابر حضورت را بباران
بر ساق و برگ وجودم.
7. وقتی بیایی
با حضورت ، صد قناری نغمه خواهند خواند !
کویر و بیابان
سبز خواهد شد.
8. دیگر زمان عاشق شدن نیست
باید شکافت سینه را و ،
دل برون افکند.
9. هر روزه ی بهار
در تمام تن تو پیداست
گاهی ابری و بارانی
گاهی گرم و وقتی سرد !.
10. سر نهاده ام به پایت
و اسماعیل تو گشته ام
خنجر تیز کن !.
11. دل تنگ دیدن توام
و شنیدنت
چراغی بیفروز با دیداری.
12. کور و کر میشوم وقتی
که نه نغمه ی خوشت را بشنوم
و نه رقص تنت را ببینم.
13. در تابستان گرمِ پر سوز و عطش ،
تنگنای باغ گونه های تو مگر مرا
ز تشنگی برهاند.
14. به گلبرگ های شبنم نشسته می ماند
تن ات ،
عرق کرده ، بوی گلاب می دهی !.
15. امروز هم گذشت
من باز هم منم !
تو هم که ندیدمت !
چه بگویم !؟.
16. باغ آغوشت را نشان بده
هوس سیب خوردنی دارد دلم !.
17. تو ابر عشقی
من زمین خشک
بی هراس ببار بر تن ام.
18. لابُد ، درک عشق
از حد تصور ما بیرون است
که من بی هوای تو خفه می شوم
و تو در خیالات من ، غرق!.
19. آفتاب
انگار از گلوی تو طلوع می کند
صدای تو
بشارت آغاز صبح و سحر است.
20. تو به خود می اندیشی
و من به تو
تو از من فاصله می گیری
و من از فاصله میمیرم!.
21. کوتاه ترین شعری که گفته ام !
بی وزن و قافیه
بی قید و بند.
22. پا برهنه می دوم
سر می کوبم به کوه
تن می زنم به موج
دست می کشم به تیغ
با حنجره ای برهنه
عاشقانه
نام تو را فریاد می زنم.
23. نه مهربانی های مرا انتهایی است
نه بی مهری های تو !.
24. وقتی می آیی
گسل عمیق قلبم را
می لرزانی حتی با یک ریشتر!.
25. روزی خواهی فهمید ،
پرنده ی روح تو
محتاج آشیان قلب من است.
26. از عشق توست
هر روز ترک بر می دارد ،
این شیشه ی عمر من !.
27. خاطره ها دارم
از کوچه ی شما ...
بی قراری هایم را شرح دهم
یا انتظارهای ممتدم.
28. تو پا برهنه
در تمام روزهای من ، می دوی !
من همه ی عمر را
در حسرتِ لذتِ قدم زدنی
با تو...
29. قایقم شو
و از این جزیره ی تنهایی خلاصم کن.
30. بی نهایت می شوی
وقتی که پلک هایم را
بر هم می گذارم !.
31. از تو هزاران حدیث گفتند
بی آنکه ، بدانند
زندگی نامه ات را از بَرَم.
32. آه عشق ،
چه خنک میکنی
تابستان گرمم را
و زمستان سردم را گرم.
33. خود را به
دریای چشمان تو خواهم سپرد
من ماجراجوی
امواجِ خروشان نگاه توام.
34. آیا به یاد داری ؟!
عاشقانه درِ خانه ای را کوبیده باشی !
عمری است ،
پایبند در و کوچه ای ام.
35. یک امشب را
مهمان سینه ات کن مرا ،
دلخوشم که میزبانم باشی
چیزی ز تو کم نمی شود.
36. نَقل تمام پنجره ها
آفتاب چشمان توست.
37. بوسه ام ده که زرد نشوم
گویند خضر ز لبان تو
آب حیات نوشیده است!.
38. غزلی برای تو خواهم سرود
اسمِ تو
قافیه و ردیف نمی خواهد.
39. به سبک بارانِ موزون می آیی
خیس و تر میشوم
از پا قدم حضورت.
40. نشانت را از شکوفه ها گرفتم
از اهالی بهاری.
41. منِ خیانت پیشه را
چه کسی با باران آشتی خواهد داد ؟!
سوگند ، دیگر ،
فریب هیچ چتری را نخواهم خورد.
42. آی زن !
سینه ات نمناک عشق !
دهانت از بوی خوش عشق
تهی مباد!.
43. بگذار آبستن به بوسه ات کنم ،
تا که چون درختان
شکوفه کنی.
44. دستانت را سروده ام دوباره
غزل های عاشقانه
بسیار دارد.
45. تمام شهر نجوای نام تو می کنند
دل خوشم که در خلوتم
تنها از آن منی ...
56. اینجا ، گنجشک ها
عادت به بذل دستهای تو دارند
و من ،
به آغوش تو ...
57. از بهشت حضور تو
به زمین تنهایی
تبعید گشته ام
بدون و جرمی و محکمه ای !.
58. آن سیب های هوس آلود تنت را
تا به کی پنهان میکنی؟!
نمی دهی ام!؟.
59. آنجا را نمی دانم
ولی اینجا
آسمان دلم بس ابری است.
60. از تنت سیرابم کن
هلاک چشمه ی تن توام
سراب نشو !.
61. کجاست ؟!
رودخانه ی اساطیری تنِ تو ،
تا چندی
خود را به آن بزنم!.
سعید فلاحی