دوشنبه ۳ دی
خاطره شعری از رامین مهبودی
از دفتر حرف دل 2 نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۴ آذر ۱۳۹۷ ۲۱:۳۳ شماره ثبت ۶۹۲۴۱
بازدید : ۷۴۵ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب رامین مهبودی
|
از اتاق کوچک پرشور و حال
پرکشیدم تا به صحرای خیال
راه دوری بود تا دریای نور
ظاهرا آرام و اما بی عبور
من که خود ازعاشقی رسوا بدم
غرق در امواج آن دریا شدم
در پس آن چتر و نیزار کبود
نقشی از یک گوهر تابنده بود
قوی زیبا در افق پر می کشید
دور می شد از پی کوه سپید
بین ماه و ما و یک قوری چای
شاخهء سرخ گلی مانده به جای
حرف می گفتیم ازشراب و نی لبک
می چکید از گوشهء قندان ،نمک
این همه،وصف نگاه و روی اوست
وصف لب ها و خم ابروی دوست
با خیالش زندگی ها ساختم
در نگاهش زندگی را باختم
در کنارش بودم و اما چه سود
جان من در قالبم بر جا نبود
زنده بودم دربرش،بااین وجود
زندگی هم از خیالم رفته بود
خنده اش می رفت تا عرش فلک
دوستت دارم گفتمش گفت ای کلک
جان به تن می کرد شکرخنده اش
با همین خنده دلم شد بنده اش
بار دیگر لحظه های آخرم
نیست دوری از نگاهش باورم
رفت و رفت دل در پی گیسوی یار
اولش آن بود و این پایان کار
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مثنوی زیبایی است