کتاب کثرت یگانه، صفحه 213 :
زشتی و زیبایی، شود تعریف در اذهان ما
پس آن نمی گویم، که مطلق هست در کیهان ما
در این جهان،هر کهکشان، دارد ز زشتی ها بسی
زیبا به نفسش هم عیان باشد و یا پنهان ما
یعنی که زیبایی و زشتی،مطلق از دنیا به ما
آمد که شد تعریف آن طینت در این انسان ما
انسان بشر، شد خیر و شر، ماییم داریم انتخاب
این عشق ناب است افتراق، از آن شدن حیوان ما
معنای انسان، زندگی،هستی و زیبایی آن
با هم یکی شد، عشق ناب است این گهر تابان ما
زیبایی از آن بیکران، آمد و شد انسان سرشت
از عشق ناب این زندگی، تعریف شد در جان ما
کتاب عمق بیکران، صفحه 48 :
دل و عشق باوفایان، همه جا نثار گشته
غم یاد یادگاری غم یادگار گشته
ز نظر به عمق دوران، دل هر بشر بنالد
که ز شر بشر به شر شد همه جا شرار گشته
همه در زمان تشنه،به سراغ قطره عشقی
بروند در کویری،همه تشنه زار گشته
منگر دگر زمان را که ز بعد فقر باران
به جز آن خزان نبینی دل بی بهار گشته
خود عشق یار گشتی،پس از آن خلوص گوید
که قرار او بیاید دل بیقرار گشته
کتاب ذات عشق، صفحه 96 :
عشق کامل شانس یا اقبال نیست
هیچ انسانی که بی اشکال نیست
عاشقی کامل ولی هشیار باش
مشکلات آیند و یک حلّال نیست
زندگی مجموعه ای ناقص شده
کار امروزت و یا امسال نیست
عاشق و معشوق با هم کاملند
هیچ پروازی بدون بال نیست
بال این پرواز از دل رشد کرد
دل به پرواز است،این اموال نیست
بسیار دلنشین سرودید
همواره در اوج