حدیث عشق
یک شبی پر از تنهایی رفتم به خوابی رویایی
با قلمی جوهری نگاه کردم به آسمانی ابری
بر روی برگه ای زیر بارانی می نوشتم از دلدادگی
که
من عاشق بودم و بود عشق از من به دور
باز می نویسم
من بودم و بود دلی بی قرار تو
بود عشق در واژه های من و ترس در پاکی وجود تو...
من در باغچه گل ها بیمارم و تو در خوابی
می ترسد قلبم از خزان روی تو از حدیث تلخ بغض تو
دلیل شعر و ترانه ای باز در آسمانم تنها ستاره ای
ابر بی بارانی اگر چه نمی باری، ولی
میشوی شبنم و همیشه جاودانی
خاک ها بیدارند و تو خسته ای و در اوج حادثه ای
مگر عاشق شده ای ؟ که در باغچه گلها، پژمرده گشته ای ؟
نکــند که در راه پر پیچ و خم عشق شیدا گشته ای ؟
خودت گفـته بودی به قـــول خودت وفا کن
در عاشقی فقط به حدیث عشق من جفا کن...
˙·٠•●♥️ ƸӜ̵̨Ʒ ♥️●•٠·˙
... در جواب ...
˙·٠•●♥️ ƸӜ̵̨Ʒ ♥️●•٠·˙
تو در خواب و رویای با قلمی زیر بارانی..
بر روی بافته ای خیالی می نویسی از دلدادگی؟
بودی عاشق و بود عشقم از تو به دور
این چه سحریست که می کنی گدایی از واژه هایی تلخ و شیرین
باز چه مینویسی از عاشقی؟
مگر نبودی در قلبم، بی روی رخ بی قراریی
مگر نبودی در یادم ، بی ظلمت غریب تنهایی
می رسی به خزان روزی اما...
من می شوم گلی بیدار در باغچه ی گل ها
دلیل شعر و ترانه ات شد قلب عاشقم
که گم کرده ام ستاره ات در آسمانم
نمی بارم تا بمانم همیشه در آسمانت
شبنم می شوم می آیم به سمت رویت
من خفته وخسته ام از باغچه ی گل دل آزرده ام
در راه پر پیچ و خم عشق هنوز در راه و سفرم
به قولت وفا کن و به دار آویز عشق من را
تا ستم کنند به حدیث عشقت دستان سردم
˙·٠•●♥️ ƸӜ̵̨Ʒ ♥️●•٠·˙
#جلال_ژاله