زیبا پری، گیسو بلند من، ابرو کمان، دامان چین، خاتون
خوابیده در نیلی چشمانت ، رقاصگان زنگی مجنون
آرایش غلیظ رگهایت ، جاری بی نهایت آزادی
سرپیچی دقیق و پی در پی،موهای از روسری ات بیرون
مانند یک نگاه رمزآلود، از زیر چشم پاک و غمگینت
افتاده مهرت بر دل آبادی، ای قصه گوی عشق تو افلاطون
آرام، در حرارت آغوشت ، خود را به خواب می زنم اما ، نه
تو نه ارس، نه اترک، نه هلمندی، تو نه دجله، نه فرات، نه جیحون
شرّی تو ، شاهدی ، شوری ، نه می ای ، شرابی ، انگوری
زاییده ی شیرینی و شوری، ای شوخ شنگ، طنّاز خوش شگون
مست و ملنگ، روان و خوش آهنگ، بی انتها، عریض و تنگاتنگ
فا ، سُ ، لا ، دنگ ، دنگ ، دنگ ، تلفیق تار و بربط و قانون
نقش قشنگ نشسته بر بومی، آهنگ جاودانه ی یک رویا
وقتی رها می شوی از زاگرس، جریان خیس آبی موزون
گیسوی بلند رفته بر بادی ، جغرافیای گریه و شادی
مرز میان مرگ و آزادی، تاریخ بغض و اشک و آه و خون
تو قصه ی عشق و آبادانی، همدستی موج و چشم طوفانی
شهزاده ی خلیج ایرانی ، معشوقه ى جنوبی من ، کارون
خلیل سلامی فر