199 - هم بندی - 1397/5/25
زیرِ نورِ قرصِ آبی رنگ
اولین وسوسه مرا بوسید
در پسِ خلقتِ منِ انسان
خستگی در تنِ خدا ماسید /
عشقِ حوا تو را هَوایی کرد
تیغِ سنگک به پای من افتاد
در تقابلِ اراده و شیطان
زشت و زیبا به جان من افتاد /
ناله های تو در شبِ تاریک
همدم اشک های من گردید
اندوهانِ منِ پر از احساس
مایه گناه تو گردید /
در سرای خوردن و مردن
عشق و اندیشه در کنارم شد
فلسفه، روح مرا تفتید
شعرِ من طنابِ دارم شد /
موسمِ حرف های رنگارنگ
قاتلان، در کنارِ مقتولان
سبز ها، حامیانِ استبداد
حاکمان، در لباسِ محکومان /
در شبِ حسرتِ اقاقی ها
باد ها رفتند و خندیدند
در بهارِ زایشِ لاله
آب ها گفتند و رقصیدند /
نیمه های راهِ مَرزیدن
یک جَسَد کنارِ من آمد
شد اسیر، همبندِ زندانبان
کافرِ خداشناس آمد /
ناشناس، نادیده، بی برهان
روسپی همان زنِ پاک است
سایه روشنِ شبِ مهتاب
در روانِ جوی بیدار است /
این تورم، جنگ، بیکاری
غُصه می شود قِصه ی مردم
راه فریاد یا گریزی نه
خاک می شود حِصه ی مردم /
در کنارِ رختخوابِ بیداری
قرص های من اضافی بود
چوب و بند و سفره خالی
همجوارِ خونِ جاری بود /
میلِ آسمان نه من دارم
همه دیوانه و سزاوارند
در میانِ بِسترِ لَذت
همه عاشق و گنه کارند /
جام زهر نوشیده و اما
من سزاوارِ مُردنِ خوبم
مُردن خوبِ من چه کار آید
در میانِ مردمانِ مَسحورم /
زندگی مرا شده رفتن
مرگ، پایانِ راه عِصیان است
این حَقارتِ زمانه را بنگر
مردگی خُروشِ پاکان است /
رازها، مرا به تو گفتند
خواب ها، شبِ مرا بردند
در میانِ جهنمِ دنیا
عاشقان، دلِ مرا بردند /
بس کن ای شاعرِ همه حَسرت
واژگانِ کبودِ تو یخ زد
هِیمه های شعارِ آزادی
از تنورِ ارتجاع سر زد /
#حسین_زرتاب
_________________________________
بسيار زيبا و مبين مشكلات جامعه بود