« ديار دوست »
دانا منم ،كه جان فكنم در ديار دوست
جان دادنـم به راه همان ، به زِ آبروست
جاني كه حق سپرد به دستم ،زِ حق بُوَد
بايد كه جان خود بسپارم، به دست دوست
باغ بهشت و روضه ي رضوان و قصر حور4
برآنكسي دهن،كه رهش رو به سوي اوست
ياران به كوي دوست ،نه هر كس توان رَوَد
اينجا حسين(ع) با سروجان روبه كوي اوست
راه حسين(ع) گر به بلا و گر صواب شد
در كربلا حسين(ع) به خدايش ، آرزوست
آدم زِ باد و سيل فنـا ، مي شود فنـا
نام حسين(ع) در همه جا جاودان از اوست
مردم به راه امـر خـدا ، جستجـو كنيد
مانند آن حسين(ع)كه راهش به جستجوست
آدم اگر به راه دگر بگرود ، چه سود
در راه حق اگر نرود ،خود به خود عدوست
هر ديو و دد2 زِ شط فرات آب خورده اند
هركس كه منع آب كند،ديو ودد هم اوست
شامي و كوفيان،به حسين(ع) بستن آب را
بر نامشان زِ خود ، يك لعنتي فرو فرست
عشق خدا ، اگر كه به دنيا به من بُوَد3
در روز رستخيز4و در عقبي به من نكوست
عشق خداي هر دو جهان ،در دل من است
زين5دل اثر نمود ،در اين استخوان و پوست
آنها كه آن صفات حسيني(ع) بـديده اند
گفتن صفات آن همه خوبست وخُلق خوست
ياران حسينِ(ع) فاطمه(س) آنجا شهيد شد
معلوم شد ، به امر خداونـد، شوق اوست
شعر حسن ، اگر نـَبُوَد قابل حسين(ع)
آنجا كه آب نيست،تيمم چنان وضو است
٭٭٭
4- زنان زيباي بهشتي
1- درست – راست 2- عفريت وحيوان وحشي 3- باشد 4- قيامت 5- از اين