جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
آخرین اشعار ناب فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
|
تقدیم به همه ی مادرانی که سفر کردند و آنهایی که سایه های روشنشان بر سر فرزندان می باشد
مادر کنار باغچه نشست و آرام گریست
مادر همیشه آرام می گریست
رو کرد به نرگس و با بغض و آه گفت
باز هم کودک مهربانم بدون لحاف خفت
فرزند کوچکم دوباره تا صبح گریست
اشکش دوباره در پای تو ریخت
از اشکهای او تو سیراب مانده ای
او اشک می ریزد و تو خواب مانده ای
نرگس غمین شد و با شرم گفت
مادر برای او لالایی گرم نگفت
چشمانِ او گاهی به یک ستاره نگاه می کند
گاهی در آسمان نام تو را صدا می کند
کاشکی در آتشِ نگاهش می سوختم
با برگهای خودم برایش لحافی می دوختم
از سبزی و خرمی خویش بیزار شدم
روزهاست می سوزم و اشکبار شدم
از اشکهای من این سرو به اوج رسید
صورت زیبای کودکت را سایه ی اش بوسید
مادر به سرو نگاه کرد و هیچ نگفت
نرگس از آن شب گریست و هیچ نخفت
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.